-
توراچه سودازباغ ودرخت(احمدشاملو)
یکشنبه 31 شهریورماه سال 1392 11:04
توراچه سودازباغ ودرخت شعری از احمدشاملو عاشقان سرشکسته گذشتند، شرمسارِ ترانههای بیهنگامِ خویش. و کوچهها بیزمزمه ماند و صدای پا. سربازان شکسته گذشتند، خسته بر اسبانِ تشریح، و لَتّههای بیرنگِ غروری نگونسار بر نیزههایشان. تو را چه سود فخر به فلک برفروختن هنگامی که هر غبار راه لعنت شده نفرینت می کند؟ تو را چه سود...
-
بندگی در کار نیست
پنجشنبه 20 تیرماه سال 1392 11:57
شعر بندگی در کار نیست ابوالقاسم لاهوتی زندگی آخر سر آید، بندگی در کار نیست بندگی گر شرط باشد، زندگی در کار نیست گر فشار دشمنان آبت کند، مسکین مشو مرد باش ای خسته دل، شرمندگی در کار نیست با حقارت گر ببارد بر سرت باران دُر آسمان را گو برو، بارندگی در کار نیست گر که با وابستگی دارای این دنیا شوی دورش افکن، این چنین...
-
پایان شب سخنسرائی
یکشنبه 16 تیرماه سال 1392 09:32
پایان شب سخن سرائی شعری از:جلال همائی پایان شب سخن سرایی میگفت ز سوز دل همایی فریاد کزین رباط کهگل جان میکنم و نمیکنم دل مرگ آخته تیغ بر گلویم من مست هوا و آرزویم روزم سپری شده است و سودا امروز دهد نوید فردا مانده است دمی و آرزوساز من وعده سال میدهم باز آزرده تنی فسرده جانی در پوست کشیده استخوانی در حنجرهام به...
-
دل بردی از من به یغما
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1392 20:02
شعر: دل بردی از من به یغما محمد حسین صفای اصفهانی ملقب به صفا (1322- 1269 ) (تقدیم به دانشمند جوان ب.ش.الف) دل بردی از من به یغما، ای ترک غارتگر من دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر من عشق تو در دل نهان شد، دل زار و تن ناتوان شد رفتی چو تیر کمان شد، از بار غم پیکر من می سوزم از اشتیاقت، در آتشم از فراقت کانون من...
-
درد ایران بی دواست
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1392 19:53
درد ایران بی دواست شعری از سید اشرف الدین گیلانی مدیر روزنامه ی وزین نسیم شمال مملکت از چارسو در حال بحران و خطر چون مریض محتضر با چنین دستور، این رنجور مهجور از شفاست درد ایران بی دواست پادشه بر ضد ملت، ملت اندر ضد شاه زین مصیبت آه آه چون حقیقت بنگری هم این خطا هم آن خطا درد ایران بی دواست هر کسی با هر کسی خصم است و...
-
کاروانها!!! کاروانها!!! شعری از کارو
پنجشنبه 15 فروردینماه سال 1392 10:27
شعری از کارو به مناسبت سالروز غم انگیز مرگ صادق هدایت داستان سرای نامدار ایران ... که چهار سال پیش در پرلاشز پاریس به خاکش سپردند، من هیچ وقت سعادت دیدار او رانداشتم! دلم می خواست یک بار در گذشته ها می دیدمش، به پایش می افتادم و می بوسیدمش. به پای خودش نه، به پای عظمت روحش. آن وقت می گفتم آخ هدایت، تو چقدر بزرگی- چرا...
-
دلبستگی به دنیا
دوشنبه 12 فروردینماه سال 1392 17:43
دلبستگی به دنیا شعری ازرودکی پدرشعرفارسی به سرای سپنج مهمان را دل نهادن همیشگی نه رواست زیر خاک اندرونت باید خفت گر چه اکنونت خواب بر دیباست با کسان بودنت چه سود کند؟ که به گور اندرون شدن تنهاست یار تو زیر خاک مور و مگس چشم بگشا، ببین: کنون پیداست آن که زلفین و گیسویت پیراست گر چه دینار یا درمش بهاست چون ترا دید...
-
پیشگوئی ملک الشعرای بهار(هدیه نوروزی)
یکشنبه 27 اسفندماه سال 1391 12:39
پیشگوئی ملک الشعرای بهار هدیه نوروزی این قصیده دربحبوحه جنگ درتهران سروده شده.دران زمان اوضاع کشورپریشان وافکارعمومی تشنه اصلاحات بود بهاراین افکاررابصورت پیشگوئی بیان کرده است بهارابهل تاگیاهی برآید درختی زابرسیاهی برآید دراین تیرگی صبرکن شام غم را که ازدامن شرق ماهی برآید بمان تادرین ژرف یخزارتیره به نیروی...
-
(نیست)شعری ازفرخی یزدی
چهارشنبه 23 اسفندماه سال 1391 16:46
نیست شعری ازفرخی یزدی هرلحظه مزن در،که درین خانه کسی نیست بیهوده مکن ناله که فریادرسی نیست شهری که شه وشحنه وشیخش همه مستند شاهدشکندشیشه که بیم عسسی نیست آزادی اگرمیطلبی غرقه به خون باش کاین گلبن نوخاسته بی خاروخسی نیست دهقان رهداززحمت مایک نفس اما آن روزکه دیگرزحیاتش نفسی نیست هرسربه هوای سروسامانی ومارا دردل به...
-
برامواج سند
یکشنبه 20 اسفندماه سال 1391 00:44
درامواج سند دکترحمیدی شیرازی (1) به مغرب، سینه مالان قرص خورشید نهان می گشت پشت کوهساران فرو می ریخت گردی زعفران رنگ به روی نیزه ها و نیزه داران ز هر سو بر سواری غلط می خورد تن سنگین اسبی تیر خورده به زیر باره می نالید از درد سوار زخمدار نیم مرده ز سم اسب می چرخید بر خاک به سان گوی خون آلود، سرها ز برق تیغ می افتاد در...
-
رازطبیعت شعری ازملک الشعرای بهار
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1391 20:31
رازطبیعت شعری ازملک الشعرای بهار دوش درتیرگی عزلت جان فرسائی گشت روشن دلم ازصحبت روشن رائی هرچه پرسیدم ازآن دوست مرادادجواب چه به ازلذت هم صحبتی دانائی؟ آسمان بودبدانگونه که ازسیم سپید میخ هاکوفته باشدبه سیه دیبائی یایکی خیمۀ صدوصله که ازطول زمان پاره جائی شده وسوخته باشدجائی گفتم:ازرازطبیعت خبرت هست؟بگو منتهائی...
-
دوات:شعری ازرشیدیاسمی
شنبه 7 بهمنماه سال 1391 22:31
دوات (رشیدیاسمی) برای فروزان به خاطروفایش برروی میز من،منشین بسته،ای دوات کزچون توئی نزیبد این صبرواین ثبات درحیرتم زتوکه نجوشی زجای خویش ای چشمۀ حرارت و ای معدن حیات بگشای لب که در تو بود راز روزگار بردارسرکه درتو بود سرٌ کائنات معنی زتو درآید درخوابگاه لفظ ذات ازتورخ بپوشد درپردۀ صفات * بگذارتا دهان تورا قفل بشکنم...
-
نای خروشان
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 11:52
نای خروشان غزلی از: رهی معیری چونی به سینه خروشد، دلی که من دارم به ناله گرم بود ، محفلی که من دارم بیا و اشک مرا چاره کن ، که همچو حباب به روی آب بود منزلی که من دارم دل من از نگه گرم او نپرهیزد ز برق سر نکشد ،حاصلی که من دارم به خون نشسته ام از جان ستانی دل خویش درون سینه بود ، قاتلی که من دارم ز شرم عشق خموشم ،...
-
شعری ازاخوان ثالث برای محمد مصدق
دوشنبه 30 مردادماه سال 1391 12:32
شعری ازاخوان ثالث برای محمد مصدق دیــدی دلا ، کــه یــار نـیـــامــد گـــرد آمــد و ســوار نــیــامــد بگداخت شمع و سوخت سراپـای و آن صـبــح زرنـگـــار نـیــامــد آراســتـیــم خـانــه و خـــوان را و آن ضـیـف نـامــدار نـیــامــد دل را و شــــوق را و تـــــوان را غم خورد و غمگـســار نـیــامــد آن کاخ هـا ز پـایـه فـرو...
-
ترانه ی وطن من:ملک الشعرای بهار
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 14:00
به مناسبت زلزله ی هولناک آذربایجان ترانه وطن من: ملک الشعرای بهار ای خطه ایران مهین ای وطن من ای خطه ایران مهین ای وطن من ای گشته به مهر تو عجین جان و تن من دور از تو گل و لاله و سرو و سمنم نیست ای باغ و گل و لاله و سرو و سمن من ای خطه ایران مهین ای وطن من ای خطه ایران مهین ای وطن من ای گشته به مهر تو عجین جان و تن من...
-
غزلی از:هوشنگ ابتهاج
یکشنبه 22 مردادماه سال 1391 11:10
غزلی از:هوشنگ ابتهاج حاصلی از هنر عشق تو جز حرمان نیست آه از این درد که جز مرگ من اش درمان نیست این همه رنج کشیدیم و نمی دانستیم که بلاهای وصال تو کم از هجران نیست ... آنچنان سوخته این خاک بلا کش که دگر انتظار مددی از کرم باران نیست به وفای تو طمع بستم و عمر از کف رفت آن خطا را به حقیقت کم از این تاوان نیست این چه تیغ...
-
شعری از
جمعه 20 مردادماه سال 1391 18:13
شعری از " پرسی بیش شلی" چشمهها با رود میآمیزند و رودها با اقیانوس بادهای آسمان با حسی دلانگیز تا ابد با هم پیوند میگیرند در جهان هیچچیز تنها نیست همهچیز بنا بر اصلی آسمانی در یک روح دیدار میکنند و میآمیزند من و تو چرا نه؟
-
شهریارشهرسنگستان :اخوان ثالث
جمعه 20 مردادماه سال 1391 18:01
قصه ی شهریارشهرسنگستان : مهدی اخوان ثالث دو تا کفتر نشسته اند روی شاخه ی سدر کهنسالی که روییده غریب از همگنان در دامن کوه قوی پیکر دو دلجو مهربان با هم دو غمگین قصه گوی غصه های هر دوان با هم خوشا دیگر خوشا عهد دو جان همزبان با هم دو تنها رهگذر کفتر نوازشهای این آن را تسلی بخش تسلیهای آن این نوازشگر خطاب ار هست : خواهر...
-
آه اگرآزادی سرودی میخواند:احمدشاملو
چهارشنبه 18 مردادماه سال 1391 19:33
سا آه اگرآزادی سرودی میخواند: شعری ازاحمدشاملو سالیان ِ بسیار نمی بایست دریافتن را که هر ویرانه نشانی از غیاب ِ انسانی ست ! که حضور ِ انسان آبادانی است. همچون زخمی همه عُمر خونابه چکنده همچون زخمی همه عُمر به دردی خشک تپنده، به نعره یی چشم بر جهان گشوده به نفرتی از خود شونده،- غیاب ِ بزرگ چنین بود سرگذشت ِ ویرانه چنین...
-
قصیده ای مشهوری ازشاه نعمت الله ولی
پنجشنبه 12 مردادماه سال 1391 11:54
قصیده ای مشهوری ازشاه نعمت الله ولی شعری از شاه نعمت الله ولی قدرت کردگار می بینم حالت روزگار می بینم حکم امسال صورت دگر است نه چو پیرار و پار می بینم از نجوم این سخن نمی گویم بلکه از کردگار می بینم غین در دال چون گذشت از سال بوالعجب کار و بار می بینم در خراسان و مصر و شام و عراق فتنه و کارزار می بینم گرد آئینه ضمیر...
-
مرثیه ای در سوگ احمد شاملو (احمدنیکبخت)
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1391 10:40
مرثیه ای در سوگ احمد شاملو اثر:احمد نیکبخت " همتای خورشید " خبر تلخ بود و نشد باورم چگونه بر این سوگ تاب آورم تو همتای خورشید عالم فروز عدوی سیاهی و از جنس روز تو نستوه و توفنده و نازنین دماوند البرز و ایران زمین نبودم به تن کاش رخت سیاه چه میشد که بود این خبر اشتباه مگر میشود موج دریا بمیرد مگر میشود باد...
-
به مددمثنوی:اندرباب آن یارکهنه ی دیرودور
جمعه 30 تیرماه سال 1391 20:40
به مددمثنوی: اندرباب آن یارکهنه ی دیرودور که درخفا سردرخم کندوقورت قورت فرونوشد وگوشه ی چشمی هم به لبان خشک ماناداردناداشتنی! * میرمجلس نیست دردوران دگر جزتوای شه درحریفان درنگر ای فلک پیمای چست چست خیز زآنچه خوردی جرعه ای برما بریز قطره ای برریز برمازان سبو شمه ای هم زان خوشی بامابگو کی توان نوشیداین می زیردست می...
-
حکایتی ازمثنوی
پنجشنبه 22 تیرماه سال 1391 11:10
ازمثنوی: (حکایت) اندرباب آن زن که شوهرگول خودگال بدادی گال دادنی! وبامول خویش دربرابردیدگان وی درهم آمیخت درهم آمیختنی ! * هزل تعلیم است آن را جدشنو تومشوازظاهرهزلش گرو هرجدی هزل است پیش هازلان هزلها جداست پیش عاقلان * آن زنی میخواست تابامول خود برزنددرپیش شوی گول خود پس به شوهرگفت زن کای نیکبخت من برآیم میوه چینم...
-
شعرروزی از:احمدشاملو
یکشنبه 4 تیرماه سال 1391 17:46
شعرروزی از: احمدشاملو روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت روزی که کمترین سرود بوسه است و هر انسان برای هر انسان برادری ست روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند قفل افسانه ای ست و قلب برای زندگی بس است روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است تا تو بخاطر آخرین حرف به دنبال سخن...
-
چکامه وآوا:غزلی ازهوشنگ ابتهاج(سایه)
یکشنبه 4 تیرماه سال 1391 16:59
چکامه وآوا: غزلی ازهوشنگ ابتهاج(سایه) نشود فاش کسی آنچه میان من و توست تا اشارات نظر نامه رسان من و توست گوش کن با لب خاموش سخن می گویم پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست روزگاری شد و کس، مرد ره «عشق» ندید حالیا چشم جهانی نگران من و توست گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست گو بهار دل و...
-
غزلی ازحافظ
شنبه 3 تیرماه سال 1391 09:56
غزلی از: (حافظ) دو یار زیرک و از باده کهن دومنی فراغتی و کتابی و گوشه چمنی من این مقام به دنیا و آخرت ندهم اگر چه در پی ام افتند هر دم انجمنی هر آن که کنج قناعت به گنج دنیا داد فروخت یوسف مصری بهکمترین ثمنی بیاکه رونق این کارخانه کم نشود به زهد همچو تویی یا به فسق همچو منی ز تندباد حوادث نمیتوان دیدن دراین چمن که گلی...
-
شعری از شفیعی کدکنی
جمعه 2 تیرماه سال 1391 10:13
درین شبها شعری از شفیعی کدکنی درین شبها که گل از برگ و برگ از باد و باد از ابر میترسد درین شبها که هر آیینه با تصویر بیگانهست و پنهان میکند هر چشمهای سر و سرودش را چنین بیدار و دریاوار تویی تنها که میخوانی. تویی تنها که میخوانی رثای قتل عام و خون پامال تبار آن شهیدان را تویی تنها که میفهمی زبان و رمز آواز چگور...
-
داستان کلوخ انداختن تشنه از سر دیوار در جوی آب:مثنوی مولوی
سهشنبه 30 خردادماه سال 1391 12:58
داستان کلوخ انداختن تشنه از سر دیوار در جوی آب: مثنوی مولوی گفتمش پوشیده خوشتر سر یار خود تو در ضمن حکایت گوش دار خوشتر آن باشد که سر دلبران گفته آید در حدیث دیگران دفتر دوم، بیت 1192 کلوخ انداختن تشنه از سر دیوار در جوی آب بر لب جو بود دیواری بلند بر سر دیوار تشنهء دردمند مانعش از آب آن دیوار بود از پی آب او چو ماهی...
-
گریه ی بی اختیار:رهی معیری
یکشنبه 28 خردادماه سال 1391 19:23
گریه بی اختیار رهی معیری تو را خبرزدل بیقرار بایدونیست غم توهست ولی غمگسار بایدونیست اسیر گریه بی اختیار خویشتنم فغان که درکف من اختیاربایدونیست چوشام غم دل اندوهگین نباید وهست چوصبح دم نفسم بی غباربایدونیست مرا ز باده ی نوشین نمیگشاید دل که می به گرمی آغوش یاربایدونیست درون آتش از آنم که نازنین گل من مرا چوپاره دل...
-
تضمینی از غزل سعدی
یکشنبه 28 خردادماه سال 1391 09:30
تضمینی از غزل سعدی شهریار ای که از کلک هنر نقش دل انگیز خدایی حیف باشد مه من،این همه از مهر جدایی گفته بودی جگرم خون نکنی باز کجایی من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی (( عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی )) مدعی طعنه زند در غم عشق تو زیادم وین نداند که من از بهر غم عشق تو زادم نغمه بلبل شیراز نرفته است ز یادم...