شعری از مسیح اسماعیلی

...عطر ِتلخ، گنگ‌ام می‌کند، چون سکوت ِتلخ ِتو...

شعری ازمسیح ابراسماعیلی

http://ashghebaroon.persianblog.ir

وقتی آقای نویسنده ویلیام فاکنرنوشت:

"مارفتیم شاعربشویم ،نشد.رفتیم داستان کوتاه بنویسیم،آنهم نشد.ناچارروبه رمان آوردیم"

دیگرنیازی نیست که درمورداهمیت وارزش شعرسخن گفت.من عاشق شعرم وآنراحدبالای سخن دانی میدانم وازبین شاعران عصرخود،شاعره هاراترجیح میدهم وازبین زنان شاعرآنهائی راکه گوهرزنانگی درشعرشان موج میزندستایش میکنم.مسیح اسماعیلی شاعره ایست که اگراسمش راهم اززیریابالای شعرش برداری به سادگی باورمیکنی که زنی سرشاراززیبائی هاوتمنیات واشتیاقهای زنانه آن را سروده است.

شاید برگردم ازخودم

دست بردارم از نمی‌دانم ها...

کدامین جمله را نوشته ای

بی آنکه سطرها

جمله شوند

بر لبانم

ورق می خورم به پیش ازحضور یک کلمه

و گم می شوم درپس یک نقطه

هی ورق می زنی

گاهی برمی‌گردی

از دست کلمات

نمی‌گویی قصه چیست؟

نمی‌گویی

گاهی درازمی‌شودقصه شب به بیداری‌

و خواب می روند

روزهادردلتنگی

سطری شده‌ای میان یک واژه

در کتابی که قفسه کرده‌ام بر یادواره سینه‌

تا

گم شوم

درهر واژه‌ ای که می‌خوانی  مرا به نام ...

ترانه های دلنشین شیوافرازمند

ترانه های دلنشین

شیوافرازمند

شیوافرازمندمدیروبلاگ

http://www.sanva.blogfa.com

راباترانه های دلنشینش برای معرفی این هفته انتخاب کرده ام.دربحرانی که شعرامروزایران بدان دچاراست این خودآزمائی کارستوده ایست دلیلی که برایش می آورم شاید تکراری باشدولی تکرارش بی ضرراست وآن اینکه دکتراسماعیل خوئی فیلسوف وشاعر نامدارایران جدیدابه رباعی وسبکهای کهن روی آورده وصرحتاگفته است که قالبهای کهنه وبخصوص رباعی فرمهای جالبی برای بیان اندیشه هائیست که امکان بیانشان درفرمهای دیگروجودندارد.اینجا ضمن معرفی چندرباعی(ترانه)سروده‌ی شاعره‌ی عزیزشیوافرازمندبرایش آرزوی پیشرفت روزافزون دارم.خوشبختانه لینک وبلاگ دکتراسماعیل خوئی درپشوتن موجوداست وایشان میتوانند ازدرسهای استادبهرمندشوند.

یک عمر مرا نفس کشیدی هر‌شب

با غصه به بن بست رسیدی هر‌شب

بیهوده به نام عشق بازی کردی

گرچه زدلم خیر ندیدی هر‌شب

۲

چندی‌ست که عشق را نمی‌خواهم من

در بند دلم ، اسیر یک آهم من!

صد قصه‌ی نا نگفته دارم با تو...

چون یوسف سر گشته‌ی در چاهم من!

۳

هی پشت سر هم تو مرا می‌خوانی

هی پشت در خاطره‌ها می‌مانی

از درد دلم بی‌خبری کاین‌گونه:

با زخم زبان قلب مرا می‌رانی

۴

ای وای که درد من نمی‌دانی تو!

از شعر دلم غمم نمی‌خوانی تو

ای آن‌که کمر به قتل من می‌بندی

برخیز که عشق را خودِ جانی تو

۵

شب، گریه و درد... زندگی یعنی این

با درد نبرد... زندگی یعنی این

سرمشق غروب توی دفترچه‌ی دل

بارانی و سرد.... زندگی یعنی این

شعر از نینا لاهوتپور

شعر از نینا لاهوتپور

نیناازدوستان تازه آشناوانسان دوست من است آدرس وبلاگش رامیبینید.زبان متفاوتی دربیان اندیشه های شاعرانه‌ی خوددارد.درپی قهرمان سازی انسانهای شعرش نیست.انسانهای اومعمولی ونیازمندکمک هستندباطرح محکومیت ومظلومیت انسان اوراعزیزمیداند.

شاعره ای چون او میکوشد باطرح معضلات انسانی چون مسخ شدن ازخودضدقهرمانی بسازدکه باعقب نشینی قله رافتح میکند.درشعرهرمنوتیکش طرح سوسک شدم ودمپائی اصراربه ادامه‌ی حیات وحتی همرنگ شدنش بامحیط خاکستزی زمینه وفاکتورگیری ازچشم وحتی عنوان"هرمنوتیک"برای سروده اش وهمه وهمه تعابیریست که تورا با شاعره ی بی ادعائی روبرو میکند که باسادگی تعابیرغیرمتعارف را وارد سروده‌ی خودمیکند بدون شک چنین کسی جابری رویش وشکوفائی بیشتری دارد

http://www.ninanina.blogfa.com

"هرمونوتیک"
دارم حشره می‌شوم
موذیانه می‌چسبم
زاویه‌ی چارچوب‌هارا
درفرارازدمپایی‌هایی که همیشه...
هرچه تندتر میدوم
روی زمینه‌های خاکستری
خودم راکمتر به‌جا می‌آورم.
کسی نیست بگوید :
آقا ... یک بار نگاه کن
از شیشه‌های عینک من
که زی پای خودم دو نیمه...
یک نیمه دست تو که
چشمانت را
ازچشمانم
فاکتور بگیری
یک نیمه روی زمینه‌ها
تادرتنازع بقا
تورامثل همان دمپایی
که با دستانت یکی شده
به‌جا آورم.

یادی ازخیام

یادی ازخیام

خیام یک فریادهوشیارتنها درشبستان قرن پنج است.فریادی که ازجان برمی خیزد به دیوارهای نیشابورمی خوردوبازتاب آن گوش جهانی را کرمی کند.قرن پنجم هجری که خیام رادرخود پرورش می دهد،یکی از سخت ترین دوره هایی است که اختناق حکومت می کند.درهمین زمان هاست که منصورحلاج به دارکشیده می شود.«شهاب الدین سهروردی» جان می بازد.«عین القضات همدانی» به طرزی فجیع به قتل می رسد،تا هیچکس حتابه فکرش هم نگذزدکه چیزی برخلاف شرع بنویسد.اما انسان گرایی فلسفی خیام،دل نابستن اوبه جهان گذراو ناباوری اش به جهان دیگر،اوراوانمی گذارد تافریادبالابلندخویش راسرندهد.اگرچه این فریاد ۷۰،۸۰ سال بعد ازپشت دیوارهای زمان به گوش هابرسد

تاچندحدیث پنج وچارای ساقی
مشکل چه یکی، چه صدهزارای ساقی
خاکیم همه،چنگ بسازای ساقی
بادیم همه،باده بیارای ساقی

(خیام)
نیکی وبدی که در نهاد ِبشراست
شادی وغمی که درقضا وقدراست
باچرخ مکن حواله  کاندرره عقل

چرخ ازتوهزارباربیچاره تراست

(خیام)