بهاران خجسته باد

http://kheyzaran.blogsky.com 

بهاران خُجسته باد

چهرشنبه سوری

چهارشنبه سوری

گشایم تابه وصف اوزبان را

به آب شعله میشویم دهان را

این جشن بزرگ باستانی ومردمی رابه مردم صلح وشادی دوست وطنم  

تبریگ  

میگویم  

htpp://kheyzaran.blogsky.com

زردی من ازتوسرخی توازمن

به بهانه‌ی سروده‌ی دیگری ازمسیح اسماعیلی

به بهانه‌ی سروده‌ی دیگری ازمسیح اسماعیلی

پیشینه‌ی فکری زنانه‌ی زنان وطن به رابعه،طاهره(قره العین)،پروین اعتصامی،فروغ فرخزاد،سیمین دانشور،سیمین بهبهانی،مهشیدامیرشاهی،گلی ترقی،غزاله‌ی علیزاده،مهین بهرامی،آذرنفیسی،شهرنوش پارسی پوروتعداداندک دیگری خلاصه میشود.باچنین عقبه‌ی لاغری است که بایددرموردسروده‌ی شاعران جوان قضاوت کرد.به انگاره‌ی من مسیح اسماعیلی دارد به زبان قوام یافته خودبرای بیان احساسا زنانه نزدیک میشود.این هفته خوشحالم که بامعرفی طاهره ویکی ازمعروفترین کارهایش به نقل ازبانومنصوره‌ی اشرافی یکی دیگرازسروده های مسیح اسماعیلی رابه نام "تناسخ سیب"دراین لوح محفوظ به یادگارمیگذارم  

طاهره (قره العین)

تهیه وتنظیم:بانوی بانوان منصوره‌ی اشرافی

قره العین در سال ۱۲۳۳ ه .ق  در قزوین به دنیا امد .نزد پدر  فقه و اصول و کلام و ادبیات عرب را فرا گرفت و اثار شیخ احسانی و سید رشتی را مطالعه کرد و به عقاید شیخیه  گرایش یافت.   تا حدی که زندگیش دگر گون شد و در پی مکاتباتی که با او داشت دو پسر و یک دختر ش را به شوهر سپرد و به قصد دیدن سید رشتی به کربلا رفت . اما با رسیدن او سید در گذشته بود  . قره العین در ان هنگام ۲۹ ساله بود . او در خانه سید اقامت کرد و به تدریس پرداخت…پس از پیدا شدن سید باب در شیراز ، قره العین  از یاران نخستین او گشت… در سال ۱۲۶۳ ه .ق به ایران باز گشت …او بدون حجاب در برابر مردم سخن می گفت . بعد از کشته شدن باب او را از قزوین به تهران اوردند و در سال ۱۲۶۸ ه. ق. در سن ۳۶ سالگی به دستور ناصر الدین شاه و وزیرش ، میرزا آقا خان نوری ، در باغ ایلخان( محل کنونی بانک ملی) کشته شد.

آثار نظم و نثر قره العین گویا از میان رفته است و تنها برخی از انها به جای مانده است.

گربه توافتدم نظر، چهره به چهره،رو به رو

شرح دهم غم ترا، نکته به نکته،مو به مو

از پی دیدن رخت،همچوصبا فتاده ام

کوچه به کوچه،در به در، خانه به خانه،کوبه کو

دوردهان تنگ تو،عارض عنبرین خطت

غنچه به غنچه،گل به گل،لاله به لاله،بو به بو

می رود از فراق تو، خون دل ازدو دیده ام

دجله به دجله،یم به یم،چشمه به چشمه،جوبه جو

مهرترا دل حزین، بافته بر قماش جان

رشته به رشته، نخ به نخ، تار به تار، پوبه پو

در ل خویش طاهره ،گشت ومجست جز ترا

صفحه به صفحه،لا به لا، پرده به پرده،تو به تو.

تناسخ سیب

گندم

گناه

وسیب گونه ای ازهوس

دل می دهم دوباره

دوباره

به یک نگاه

تن می دهم دوباره

دوباره

به اشتباه

آخرین شعرجیمزجویس

آخرین شعرجیمزجویس

دردنیاجویس رانویسنده میشناسند،غافل ازاینکه وی باآن نثرآهنگین شاعرهم بوده شعرزیرآخرین شعرجویس است که دردنیا هنوزهم مورد بحث است این شعرزمانی سروده شده که جویس درنوسان بین اندوه وشادی پدرخودراازدست میدهدوازطرف دیگرنوه اش به دنیامی آید.

گفتنیهای رازآمیزاین شعربسیاراست واین همان چیزیست که به انگاره‌ی جویس به هنرمنداجازه میدهدسالیان بیشتری نامش باقی بماند

اینک کودک!

برگردان شعر:بانوپیرایه‌ی یغمائی

ازافق های رفته‌ی تاریک

کودکی زاده می شوداین دم

قلبم ازشادمانی واندوه

می شودپاره،می دَرَدازهم

دردل گاهواره اش آرام

کودک،آن جان زنده،خوابیده

مگرعشق ومحبت وایثار

بگشایدبه روی اودیده

درنفس های تازه وزنده

شیشه‌ی عمراوپدیدشود

اونبوده ست وآه ... اکنون هست

تازمانی که ناپدیدشود

پدری پیررفته ازدنیا

کودکی نوغنوده برجایش

ای پدرآخرین سخن این است :

شادی ام رابه من ببخش ... ببخش

هلالی

هلالی

هدیه ای برای خنگول

هلالی مقارن نیمه‌ی دوم قرن شانزده میلادی میزیست.غزلهای لطیف پرشورش اورادرمیان سخن شناسان مقام ومرتبه ای خاص بخشیده

 ای که ازیارنشان میطلبی یارکجاست

همه یارندولی یاروفادارکجاست

تانپرسندبخوبان غم دل نتوان گفت

وربپرسندبگوقوت گفتارکجاست

رفت آن تازه گل ومانده به دل خارغمش

گل کجاعشوه گروسرزنش خارکجاست

صبردرخانه‌ی ویرانه‌ی دل هیچ نماند

خواب دردیده‌ی غم دیده‌ی بیدارکجاست

پاربرداغ دل سوخته مرهم بودی

یارب امسال چه شدمرحمت یارکجاست

درخرابات مغان هوش مجوئیدزما

همه هستیم درین میکده هشیارکجاست

بهترآنست "هلالی"که نهان ماندراز

سرخودفاش مکن محرم اسرارکجاست

رابعه

رابعه

هدیه ای برای خنگول

رابعه دخترکعب قُزداری(قُزدارازنواحی سند)درقرن ده میلادی یعنی هزاروصدسال پیش میزیست.رابعه نخستین زنیست که درشمارشاعران ایران درتاریخ ادبیات ماثبت شده،سخنش ازلطافت واشتمال هرمعانی دل انگیزوفصاحت وحسن تاثیرمعروفست،سوزولطف ِغزلهای وی قابل توجه وموردعلاقه‌ی اهل ذوق خاصه صوفیه است.

عشق ِاو

عشق ِاوبازاندرآوردم به بند

کوشش ِبسیارنامدسودمند

عشق:دریائی کرانه ناپدید

کی توان کردن شناای هوشمند

عشق راخواهی که تاپایان بری

بس که بپسندیدبایدناپسند

زشت بایددیدوانگارید*خوب

زهربایدخوردوانگاریدقند

توسنی** کردم ندانستم همی

کزکشیدن تنگ ترگرددکمند

*انگارید=تصورکرد

**توسنی=سرکشی