مه وخورشید

مه وخورشید 

مسیح اسماعیلی

http://ashghebaroon.persianblog.ir

حالادیگرمسیح برایم بیشترازیک نام آشناست.اورادوست شاعره ام میشناسم که دربحران شعر وطن نه تنها درشکل مدرن که به سبک قدماهم شعرمیسراید.وچه زیبامیسرایدکه هروقت خورجین طبعش رااز یادگرفته های فرهنگ قدیممان خالی میکنددرشجاعت وتوانش مرابه یادقره العین می اندازد.

اینبارمسیح باسروده‌ی جاندارومحکم زیرمشام جانتان رامعطرمیکندکه درطبع آزمائی به شیوه‌ی کهن به استقبال ِطبع لطیف ِوخروشان بیدل اصفهانی شاعر آینه هارفته است.شاید دربحران شعروطن برایمان جالب باشد که دکتراسماعیل خوئی برای بیان بسیاری ازاندیشه هایش به سبک کهن متوصل شده وبیان داشته که برای بیان ایده های خاصی سبکهای کهن کارآئی ویژه ای دارند.وبرای اثبات این نظریه رباعیات خوشی سروده که بیشتر به ترانه های خیام پهلو میزند.

***

بـازی خـورشـیـدوابـروبـاد نـیـسـت

آسمان غمگین چرا شد؟ قصه چیست؟!

دل زراه دیــدگــان آمـــد بــرون

درفـراق روی تـو جـیـحـون گریــسـت

وای امـابـا کـه گـویـم ایـن سـخـن؟

گـریـه هـم دلـتـنـگـی ام راچـاره نـیـسـت

بـاتـو بـی دل بـی تـو دلتــنـگـم بـگـو

خـودبـگـو!مـغلـوب ایـن بیـراهـه کیـسـت؟!

عزلی ازحافظ

عزلی ازحافظ

هدیه ای برای خنگول!

نسیم صبح سعادت بدان نشان که تودانی

گذربه کوی فلان کن درآن زمان که تودانی

تو پیک خلوت رازی ودیده برسرراحت

بمردمی نه به فرمان چنان بران که تودانی

بگوکه جان عزیزم زدست رفت خدایا

زلعل روح فزایش ببخش آنکه تودانی

من این حروف نوشتم چنانکه غیرندانست

توهم زروی کرامت چنان بخوان که تودانی

خیال تیغ توباماحدیث تشنه وآب است

اسیرخویش گرفتی بکش چنانکه تودانی

امیددرکمرزرکشت چگونه ببندم

دقیقه ایست نگارادرآن میان که تودانی

یکیست ترکی وتازی درین معامله حافظ

حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تودانی

درسوگ نابغه ی بزرگ صادق هدایت

درسوگ نابغه‌ی بزرگ صادق هدایت

مسعودفرزاد

بعدازاینکه صادق هدایت درپاریس به زندگی خویش خاتمه داد،مسعودفرزادیکی ازنزدیک ترین دوستان هدایت درکینگزبری سوگنامه‌ی زیررابرای وی سرود،ایت سوگنامه تاریخ فروردین هزاروسیصدوسی رازیرخوددارد

سرگشته درین مرحله چون گوی بماندیم

زآنسوی نرفتیم وازین سوی بماندیم

توآب روان بودی ورفتی سوی دریا

ماسنگ وکلوخیم،ته جوی بماندیم

چوباد،توزی کشورجان رفتی آزاد

ماخاک صفت برسراین کوی بماندیم

زنجیرعلائق راچون شیرگسستی

ما،مورمنش بسته یک موی بماندیم

صدخوان ِهنرچیدی،وماگرسنه طبعان

بعدازتو،پی رنگ وپی بوی بماندیم

شایسته همراهی سیمرغ،مگس نیست

ماندن حدمابود،ازآن روی بماندیم

نشناخته قدرگهرت عمری،ناچار

ازدیده گهربارگهرجوی بماندیم

حکیم ناصرخسروقبادیانی ومردان نامدارعصراو

حکیم ناصرخسروقبادیانی ومردان نامدارعصراو

درسالهای ۴۸۵هجری قمری حدودهزارسال پیش دردوران سلجوقیان مردان نامداری میزیستندچون خواجه نظام الملک،حسن صباح،خیام،ابوریحان بیرونی وحکیم ناصرخسروقبادیانی که هریک درراهی که میرفته اند تاثیرات شگرفی درزندگی واندیشه‌ی ایرانی وحتی جهان داشته اند.ازبین این بزرگان حکیم ناصرخسرقبادیانی سفرنامه ای داردکه درپایان آن شعری نوشته،آن رابه کسانی تقدیم میکنم که کارآموختن راحرفه‌ی اصلی خودمیدانند.

رنج وعنای* جهان اگرچه درازاست

بابدوبانیک بی گمان به سرآید

چرخ مسافرزبهرماست شب وروز

هرچه یکی رفت براثردگرآید

ماسفربرگذشتنی گذرانیم

تاسفرناگذشتنی به درآید

*=عنایعنی سختی