قاصدک
به مناسب نزدیک شدن پادشاه فصلها پائیزورقص قاصدکها درفضا،شعرقاصدک اخوان ثالث راتقدیم میکنم به تنهاستاره ی آسمان بی ستاره ام
قاصدک!هان،چه خبرآوردی؟
ازکجاوزکه خبرآوردئی؟
خوش خبرباشی،اما،اما
گردبام ودرمن
بی ثمرمیگردی
انتظارخبری نیست مرا
نه زیاری نه زدَیارودیاری باری
بروآنجا که بودچشمی وگوشی باکس
بروآنجا که تورامنتظرند
قاصدک
دردل من همه کورندوکرند
دست بردارازین دروطن خویش غریب
قاصدتجربه های همه تلخ
بادلم میگوید
که دورغی،تودروغ
که فریبی،توفریب
قاصدک هان،ولی...آخر...ای وای
راستی،آیارفتی باباد؟
باتوام،ای!کجارفتی؟ای
راستی آیا جائی خبری هست هنوز؟
مانده خاکسترگرمی جائی؟
دراجاقی طمع شعله نمیبندم،خردک شرری هست هنوز
قاصدک
ابرهای همه عالم شب وروز
دردلم میگریند
ویتمن شاعری بیسوادولی عالی مقدار
والت ویتمن میگفت:"...روان آدمی نبایدگردخوددیواری بلندبکشدوزندانی بوجودبیاورد،نبایدفقط درخلسه هاوجذبه های صوفیانه ودراندرون خود،دنیائی ویژهی خودبوجودبیاورد،بلکه بایدازین زندان بیرون آید،وباهمهی مردم بیامیزدودراین سیروسلوک وسفرخویش،ازرموزعالم هستی باخبرشود..."
قطعهی زیرراازیکی ازاشعارویتمن انتخاب کرده،تقدیم میکنم به تنها ستارهی آسمان بی ستاره ام
ای بیگانه که میگذری،
چه میدانی که باچه شورواشتیاقی برتومینگرم
توبایدآن مردی باشی که تورامیجستم
یازنی که به خوابت میدیدم
بی شک درمکانی باتو خوش بوده ام
اینان رابه خاطرمی آورم
درین حال که سبکروح ومهربان وپاکدامن وبالغ
درکنارم ره میسپردی
توبامن بزرگ شده ای
پسرکی بودی
یادخترکی
ترجمهی حسن شهباز
نصرت رحمانی ونیچه
نصرت رحمانی درسرودهی "شمشیرمعشوقهی قلم"نیچه رااینگونه توصیف میکند:
....
نیچه یادش به خیرباد
باشعرفلسفه میبافت
مثل کسی که بخواهدباسایه آفتاب بسازد
درگردبادتاخت،می تاخت،می گداخت
سرانجام باآفتاب سایه ساخت
دراین که او
شاعرترین فلاسفهی دنیاست حرفی نیست
شاعرترین فلاسفه چیزیست مثل آزادترین زندان
وآزادترین زندان چیزیست مثل من درچالهی زمان
نیچه اندیشه های گران راچنان جواهررنگارنگ
ترصیع داده دورنگینی نشانده است
که مبهوت میکند
اوشاعرمتفلسف رابه مرزجنون عشق کشاندست
.....
نیچه قطعهی زیررا درکتاب"اینک میان دوهیچ"سروده
بامن بیا،باخودبیا!
شیوهوگفتارم به خودت میکشدت
تقلیدم میکنی،
ازپی ام می آئی؟
تنهارو،راست
ازپی خودرو
اگرچنین پیروی ام کنی
باشد!باشد!