-
کی رفته ای زدل که تمنا کنم تو را
یکشنبه 22 دیماه سال 1392 11:20
کی رفته ای زدل که تمنا کنم تو را فروغی بسطامی کی رفته ای زدل که تمنا کنم تو را کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور پنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را با صد هزار جلوه برون آمدی که من با صد هزار دیده تماشا کنم تو را چشمم به صد مجاهده آیینه ساز شد تا من به یک مشاهده شیدا کنم تو را بالای خود...
-
آتش به دل مزن که دلم را قرار نیست
جمعه 20 دیماه سال 1392 19:03
آتش به دل مزن که دلم را قرار نیست مریم ساوجی آتش به دل مزن که دلم را قرار نیست این بیقرار را به غم عشق کار نیست بس کن زبان وسوسه در دل که بیش از این سوز و گداز درخور این بیقرار نیست افسون مخوان به وعده و پیغام آشتی داند دلم، چنان سخنت استوار نیست بس داغ لاله دیدم از فتنه خزان دیگر دلم به عشق گلی پایدار نیست...
-
از زندگانیم گله دارد جوانیم
پنجشنبه 19 دیماه سال 1392 13:59
از زندگانیم گله دارد جوانیم غزلی ازشهریار از زندگانیم گله دارد جوانیم شرمنده جوانی از این زندگانیم دارم هوای صحبت یاران رفته را یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق داده نوید زندگی جاودانیم چون یوسفم به چاه بیابان غم اسیر وز دور مژده جرس کاروانیم گوش زمین به ناله من نیست آشنا من طایر...
-
ای باد بامدادی خوش میروی به شادی
چهارشنبه 18 دیماه سال 1392 17:43
ای باد بامدادی خوش میروی به شادی غزلی ازسعدی ای باد بامدادی خوش میروی به شادی پیوند روح کردی پیغام دوست دادی بر بوستان گذشتی یا در بهشت بودی شاد آمدی و خرم فرخنده بخت بادی تا من در این سرایم این در ندیده بودم کامروز پیش چشمم در بوستان گشادی چون گل روند و آیند این دلبران و خوبان تو در برابر من چون سرو بایستادی ایدون...
-
اندوه درخت
سهشنبه 17 دیماه سال 1392 12:41
اندوه درخت فرخی سیستانی مراچه وقت خزان وچه روزگاربهار چودورباید بودن همی زروی نگار؟ بهارمن رخ اوبود ودورماندم ازاو برابر آیدبرمن کنون خزان وبهار اگرخزان نه رسول فراق بود،چرا هزارعاشق چون من جدافکند ازیار؟ به برگ سبز چنان شادمانه بوددرخت که من به روی نگارین آن بت فرخار خزان درآمد وآن برگها بکندوبریخت درخت ازین غم ،چون...
-
خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی
یکشنبه 15 دیماه سال 1392 11:22
خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی غزلی ازسعدی خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی تو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستی چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیابی بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی دل خویش را بگفتم چو تو دوست میگرفتم نه عجب که خوبرویان بکنند بیوفایی...
-
فرشتگان زشت
شنبه 14 دیماه سال 1392 19:32
رافائل آلبرتی فرشتگان زشت ترجمه بیژن الهی تو بودهای، تو که در گند، گند بدبخت باطلاقها خوابی تا مگر سیهروزترین طلوع تو را در شکوه کود رستخیز دهد، تو بودهای دلیل این سفر . پرندهیی قابل نیست از آبشخور یک روح بنوشد، آنگاه که، خواهناخواه، این فلک از راه آنیکی میگذرد و این سنگ یا یکی دیگر افترا میزند به ستارهیی ....
-
رقاصه
شنبه 14 دیماه سال 1392 17:21
رقاصه سیمین بهبهانی در دل میخانه سخت ولوله افتاد دختر رقاص تا به رقص در آمد گیسوی زرین فشاند و دامن پر چین از دل مستان ز شوق نعره برآمد نغمهٔ موسیقی و به هم زدن جام قهقهه و نعره در فضا به هم آمیخت پیچ وخم آن تن لطیف پر از موج آتش شوقی در آن گروه برانگیخت لرزهٔ شادی فکند بر تن مستان جلوهٔ آن سینهٔ برهنهٔ چون عاج پولک...
-
خوشه چین :معینی کرمانشاهی
شنبه 14 دیماه سال 1392 17:01
« خوشهچین » معینی کرمانشاهی پرده پرده آنقدر از هم دریدم خویش را تا که تصویری ورای خویش دیدم خویش را خویش خویش من مرا و هرچه «من»ها بود سوخت کُشتم آن خویش و ز خاکش پروریدم خویش را خویش خویش من هماینک از در صلح آمدهست بسکه گوش از غیر بستم تا شنیدم خویش را معنی این خویش را از خویش خویش خود بپرس خویشبینی را گزیدم تا...
-
یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم
شنبه 14 دیماه سال 1392 12:42
یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم غزلی ازسعدی یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم گر قصد جفا داری اینک من و اینک سر ور راه وفا داری جان در قدمت ریزم بس توبه و پرهیزم کز عشق تو باطل شد من بعد بدان شرطم کز توبه بپرهیزم سیم دل مسکینم در خاک درت گم شد خاک سر هر کویی بی فایده میبیزم در شهر به...
-
نگاه کن که نریزد، دهی چو باده به دستم
جمعه 13 دیماه سال 1392 17:57
نگاه کن که نریزد، دهی چو باده به دستم شاعر: یغمای جندقی نگاه کن که نریزد، دهی چو باده به دستم فدای چشم تو ساقی، به هوش باش که مستم کنم مصالحه یکسر به صالحان می کوثر به شرط آنکه نگیرند این پیاله ز دستم ز سنگ حادثه تا ساغرم درست بماند به وجه خیر و تصدق، هزار توبه شکستم چنین که سجده برم بیحفاظ پیش جمالت به عالمی شده...
-
چه کردهام که دلم از فراق خون کردی؟
جمعه 13 دیماه سال 1392 14:15
چه کردهام که دلم از فراق خون کردی؟ عراقی چه کردهام که دلم از فراق خون کردی؟ چه اوفتاد که درد دلم فزون کردی؟ چرا ز غم دل پر حسرتم بیازردی؟ چه شد که جان حزینم ز غصه خون کردی؟ نخست ار چه به صد زاریم درون خواندی به آخر از چه به صد خواریم برون کردی؟ همه حدیث وفا و وصال میگفتی چو عاشق تو شدم قصه واژگون کردی ز اشتیاق تو...
-
گل امید:فریدون مشیری
پنجشنبه 12 دیماه سال 1392 13:31
گل امید فریدون مشیری هوا هوای بهار است و باده باده ی ناب به خنده خنده بنوشیم جرعه جرعه شراب در این پیاله ندانم چه ریختی، پیداست که خوش به جان هم افتاده اند آتش و آب فرشته رویِ من، ای آفتاب صبح بهار مرا به جامی ازین آب آتشین دریاب! به جام هستی ما، ای شراب عشق بجوش! به بزم ساده ما، ای چراغ ماه بتاب! گل امید من امشب...
-
پنج سوارسرنوشت
سهشنبه 10 دیماه سال 1392 20:05
پنج سوارسرنوشت http://www.parand.se/fb-tajvidi.htm
-
روح راصحبت ناجنی عذابی است الیم
سهشنبه 10 دیماه سال 1392 12:26
روح راصحبت ناجنس عذابی است الیم !
-
غزل یلدا:
سهشنبه 10 دیماه سال 1392 11:48
غزل یلدا: اسماعیل وفا یغمائی شبانگهان چو به یلدای مستت آویزم به جان عشق! زمستی دگر نپرهیزم اگر چه از سر مستی هزار شعلهی مست به نام و ننگ و به ایمان و کفر انگیزم ـ که هیچ راه گریزی نمانده است مرا مگر زشب به شب گیسوی تو بگریزم ـ که بر رخان خود افشانده ای چو روح شراب و من ستاره ز مژگان بر آن فرو ریزم در این دقایق مرموز...
-
بگذشت و باز آتش در خرمن سکون زد
دوشنبه 9 دیماه سال 1392 14:08
بگذشت و باز آتش در خرمن سکون زد غزلی ازسعدی بگذشت و باز آتش در خرمن سکون زد دریای آتشینم در دیده موج خون زد خود کرده بود غارت عشقش حوالی دل بازم به یک شبیخون بر ملک اندرون زد دیدار دلفروزش در پایم ارغوان ریخت گفتار جان فزایش در گوشم ارغنون زد دیوانگان خود را میبست در سلاسل هر جا که عاقلی بود این جا دم از جنون زد یا...
-
درپی آبهای آزاد
یکشنبه 8 دیماه سال 1392 11:35
درپی آبهای آزاد اثری از: Rey Hee https://www.facebook.com/rey.hee.3 سرشارازمضامین بکرشاعرانه سامانه ی زیبا شناسی وذائقه ی هنری من هرگزاین اجازه رابه من نداده که جززیبائی چیز دیگری راستایش کنم.باجرات مینویسم که درسالی که روبه پایان است اینهمه زیبائی رادریک مرصعکاری شاعرانه کاروطن ندیده ام . پارو به دست ... قطب نما به...
-
درجستجوی پدر
جمعه 6 دیماه سال 1392 12:12
درجستجوی پدر استادشهریار تقدیم به دانشمندان جوان (س.ش.ا-و-ب.ش.ا) چندی پیش شعردرجستجوی پدربطورناقص درپشوتن منتشرشد حالا خوشبختم که توانستم این شعرزیبارا به طورکامل دراختیارعلاقمندان قراردهم دلتنگ غروبی خفه بیرون زدم از در در مُشت گرفته مُچ دست پسرم را یا رب به چه سنگی زنم از دست غریبی این کلّه ی پوک و سر و مغز پکرم را...
-
هزار جهد بکردم که یار من باشی
پنجشنبه 5 دیماه سال 1392 15:33
هزار جهد بکردم که یار من باشی حافظ هزار جهد بکردم که یار من باشی مرادبخش دل بیقرار من باشی چراغ دیده شب زنده دار من گردی انیس خاطر امیدوار من باشی چو خسروان ملاحت به بندگان نازند تو در میانه خداوندگار من باشی از آن عقیق که خونین دلم ز عشوه او اگر کنم گلهای غمگسار من باشی در آن چمن که بتان دست عاشقان گیرند گرت ز دست...
-
نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت
پنجشنبه 5 دیماه سال 1392 12:15
نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت شعری ازشهریار نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت تحمل گفتی و من هم که کردم سال ها اما چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت چو بلبل نغمه خوانم تا تو چون گل پاکدامانی حذر از خار دامنگیر کن دستم به دامانت تمنای وصالم نیست عشق من مگیر از...
-
برمزارخیام
چهارشنبه 4 دیماه سال 1392 19:18
شبی بر مزار خیام عماد خراسانی درخبراست که وقتی عمادخراسانی مست برمزار خیام می ایستدوباخودچیزی رازمزمه میکرده ومیگریسته دوستانش بدون اینکه اومتوجه شودبه اونزدیک میشوندوزمزمه هایش رایادداشت میکنندبعدهابااصلاحاتی میشودشاهکاری که ازنظرتان میگذرد خیام ،بوی عشق دهد خاک کوی تو امشب ز باده مست ترم کرده بوی تو امشب به باده...
-
هر صبحدم نسیم گل از بوستان توست
سهشنبه 3 دیماه سال 1392 12:57
هر صبحدم نسیم گل از بوستان توست غزلی ازسعدی هر صبحدم نسیم گل از بوستان توست الحان بلبل از نفس دوستان توست چون خضر دید آن لب جان بخش دلفریب گفتا که آب چشمه حیوان دهان توست یوسف به بندگیت کمر بسته بر میان بودش یقین که ملک ملاحت از آن توست هر شاهدی که در نظر آمد به دلبری در دل نیافت راه که آن جا مکان توست هرگز نشان ز...
-
صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن
سهشنبه 3 دیماه سال 1392 11:38
صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن غزلی از حافظ صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن دور فلک درنگ ندارد شتاب کن زان پیشتر که عالم فانی شود خراب ما را ز جام باده گلگون خراب کن خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد گر برگ عیش میطلبی ترک خواب کن روزی که چرخ از گل ما کوزهها کند زنهار کاسه سر ما پرشراب کن ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم با...
-
تا صبح شب یلدا_ غزلی از:هوشنگ ابتهاج
یکشنبه 1 دیماه سال 1392 14:39
تا صبح شب یلدا هوشنگ ابتهاج ای سایه! سحر خیزان دلواپس خورشیدند زندان شب یلدا، بگشایم و بگریزم چند این شب و خاموشی؟ وقت است که برخیزم وین آتش خندان را با صبح برانگیزم گر سوختنم باید، افروختنم باید ای عشق بزن در من، کز شعله نپرهیزم صد دشت شقایق چشم، در خون دلم دارم تا خود به کجا آخر، با خاک در آمیزم چون کوه نشستم من، با...
-
این هم آرم گوگل البته با سایفون
شنبه 30 آذرماه سال 1392 20:27
-
ای که ز دیده غایبی در دل ما نشستهای
شنبه 30 آذرماه سال 1392 14:07
ای که ز دیده غایبی در دل ما نشستهای غزلی ازسعدی ای که ز دیده غایبی در دل ما نشستهای حسن تو جلوه میکند وین همه پرده بستهای خاطر عام بردهای خون خواص خوردهای ما همه صید کردهای خود ز کمند جستهای از دگری چه حاصلم تا ز تو مهر بگسلم هم تو که خستهای دلم مرهم ریش خستهای گر به جراحت و الم دل بشکستیم چه غم میشنوم که...
-
چه خلاف سرزدازماکه درسرای بستی
جمعه 29 آذرماه سال 1392 13:02
چه خلاف سرزدازماکه درسرای بستی فروغی بسطامی چه خلاف سر زد از ما که در سرای بستی بر دشمنان نشستی، دل دوستان شکستی سر شانه را شکستم به بهانهٔ تطاول که به حلقه حلقه زلفت نکند درازدستی ز تو خواهش غرامت نکند تنی که کشتی ز تو آرزوی مرهم نکند دلی که خستی کسی از خرابهٔ دل نگرفته باج هرگز تو بر آن خراج بستی و به سلطنت نشستی به...
-
غزل شورانگیزی ازسعدی
جمعه 29 آذرماه سال 1392 12:35
غزلی شورانگیری : ازسعدی بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست بگوی اگر گنهی رفت و گر خطایی هست روا بود که چنین بی حساب دل ببری مکن که مظلمه خلق را جزایی هست توانگران را عیبی نباشد ار وقتی نظر کنند که در کوی ما گدایی هست به کام دشمن و بیگانه رفت چندین روز ز دوستان نشنیدم که آشنایی هست کسی نماند که بر درد من نبخشاید کسی نگفت...
-
شعری ازهاتف اصفهانی
پنجشنبه 28 آذرماه سال 1392 12:52
شعری از: هاتف اصفهانی چه شود به چهره زرد من نظری برای خدا کنی؟ که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی تو شهی و کشور جان تو را، تو مهی و جان جهان تو را ز ره کرم چه زیان تو را که نظر به حال گدا کنی ز تو گر تفقد و گر ستم، بود آن عنایت و این کرم همه از تو خوش بود ای صنم، چه جفا کنی چه وفا کنی همه جا کشی می لاله گون ز...