پائیز

پاییز

این روزها درختها خود را زیر باران سبک می کنند

و تو خود باران هستی

این روزها کلمات با نگفتن جاوید می شوند

و تو بی نهایت لحظه ای

این روزها پاییز مثل صداقت زیباست

و تو ایمان منی به مهر

...

ای دوست !

نامی دیگر باش برای پاییز ..

شعراز:حامد

مربع

 

در آغاز به بی­ریایی یک مربع بود
با ضلع­هایی برابر
و قلبی که در نود درجه­ی احساسش
استوار ایستاده بود

اندکی بعد
ذوزنقه­ی پریشانی را دیدم
که در خیابان پی سکه­ای می­دوید
قلبش را گاه و بی­گاه
چون یک کلاه
بر سر می­گذاشت
گاه و بی­گاه قلبش را
چون یک کلاه
از سر بر می­داشت

سال­ها گذشته است:
هر ضلعش
اکنون
زاویه­ای از یک طرح ناشناخته است
طرح یک غول شاید
با قلبی از فلز
در یک دهان باز

با این­همه
تنها دایره­ی مردمک­هایش
تغییر نکرده است

شعرآزاده طاهائی

گواهی هفت اندام

گواهی هفت اندام

به شهرری به منبربریکی روز

همی کرد واعظی زین هرزه لائی

که هفت اندام مردم روزمحشر

دهدبرکرده های خودگواهی

زنی برعانه میزد دست ومیگفت

بسا ژاژاکه توآن روز خائی

بنداررازی

پایان روز ـ اثر شارل بودلر

 پایان روز

می دود
می رقصد
به خویش می پیچد زندگی
بی آن که بداند چرا
وقیحانه و پر شَرَر
در روشنای ناپایای افق
شب از راه می رسد
شهوت انگیز
کمرنگ می شود همه چیز
گرسنگی حتی
محو می شود همه چیز
حتی شرم
و شاعر،‌ نفسی به راحتی می کشد؛
روح من، مثل مهره های پشتم خواب می خواهد، ‌خواب
با قلبی آکنده از رؤیاهای شوم
می روم تا آرام بگیرم
می لولم در پرده هاتان
آی سیاهی های سرد!

 

 

 

جار

جار

تمامی این روزهای زشت

آبستن حوادثی است

درزهدان عجوزه‌ی تاریکی

نورراجاربلندی باید

دیگراندیش