بهای گران دانائی
یک عرابی بارکرده اشتری یک جوال زفت ازدانه پری
وآن جوال دیگرش ازریگ پر هردورااوبارکرده برشتر
اونشسته برسرهردوجوال یک حدیث اندازکرداوراسوال
گفت نیم گندم آن تنگ را دردگرریزازپی فرهنگ را
تاسبک گردد جوال وهم شتر گفت شاباش ای حکیم اهل وحُر
رحمش آمدبرحکیم وعزم کرد کش براستربرنشاند نیک مرد
بازگفتش ای حکیم خوش سخن شمه ای ازحال خود هم شرح کن
اینچنین عقل وکفایت که توراست تووزیری یا شهی برگوی راست
گفت این هردو نیم ازعامه ام بنگراندر حال واندر جامه ام
گفت اشترچندداری چندگاو گفت نی این ونه آن مارامکاو
مرمرازین حکمت وفضل وهنر نیست حاصل جز خیال ودردسر
پس عرب گفتش که شودورازبرم تانیاید شومی تو برسرم
یک جوالم گندم ودیگرزریگ به بود زین حیله های مرده ریگ
احمقیم بس مبارک احمقی است که دلم بابرگ وجانم متقی است
گرتوخواهی کت شقاوت کم شود جهدکن تاازتواین حکمت رود
(مولوی)
ریش
اینقَدَرریش چه معنی دارد؟
غیرتشویش چه معنی دارد؟
آدمی،خرس؟چه ظلم است آخر؟
مردِحق میش؟چه معنی دارد؟
دعوی ِپوچ به این سامان ریش
نرودپیش چه معنی دارد؟
یک نخودکله ودَه من دستار
این کم وبیش چه معنی دارد؟
بیدل!اینجا همه ریش است وفش است
ملت وکیش چه معنی دارد؟
بیدل
دیگراین پنجره بگشای که من
به ستوه آمدم ازاین شب تنگ
دیرگاهیست که درخانهی همسایهی من خوانده خروس
وین شب تلخ عبوس
میفشاردبه دلم پای درنگ
…آری این پنجره بگشای که صبح
میدرخشدپس این پردهی تار
میرسداردل خونین سحربانگ خروس
وزرخ آینه ام می سترد زنگ فسوس:
بوسهی مهرکه درچشم من افشانده شرار
خندهی روزکه بااشک من آمیخته رنگ
ه.الف.سایه
سفربخیر
_"به کجاچنین شتابان؟"
گون ازنسیم پرسید
_"دل من گرفته زینجا
هوس سفرنداری؟"
_همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم
به کجاچنین شتابان؟"
_"به هرآن کجاکه باشدبجزازاین سرا،سرایم"
_"سفرت بخیراما،توودوستی خدارا
چوازین کویروحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه هابه باران
برسان سلام مارا"