بگذشت و باز آتش در خرمن سکون زد

Your image is loading...



بگذشت و باز آتش در خرمن سکون زد

 

غزلی ازسعدی

 

بگذشت و باز آتش در خرمن سکون زد

 

دریای آتشینم در دیده موج خون زد

 

خود کرده بود غارت عشقش حوالی دل

 

بازم به یک شبیخون بر ملک اندرون زد

 

دیدار دلفروزش در پایم ارغوان ریخت

 

گفتار جان فزایش در گوشم ارغنون زد

 

دیوانگان خود را می‌بست در سلاسل

 

هر جا که عاقلی بود این جا دم از جنون زد

 

یا رب دلی که در وی پروای خود نگنجد

 

دست محبت آن جا خرگاه عشق چون زد

 

غلغل فکند روحم در گلشن ملایک

 

هر گه که سنگ آهی بر طاق آبگون زد

 

سعدی ز خود برون شو گر مرد راه عشقی

 

کان کس رسید در وی کز خود قدم برون زد


http://www.golha.co.uk/fa/programme/1057/-/153/-#.UsE6wfQW05M

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد