نقد و تفسیر شعر داروگ(اثرنیما)

 

 

نقد و تفسیر شعر داروگ(اثر:نیما) 

(اصلان قزللو) 

داروگ 

خشک آمد کشتگاه من

در جوار کشت همسایه.

گرچه می گویند: "می گریند روی ساحل نزدیک

سوگواران در میان سوگواران. "

قاصد روزان ابری، داروگ ! کی می رسد باران؟

 بر بساطی که بساطی نیست

در درون کومه ی تاریک من  که ذره ای با آن نشاطی نیست

و جدار دنده های نی به دیوار اتاقم  دارد از خشکیش می ترکد

-چون دل یاران که در هجران یاران-

قاصد روزان ابری ، داروگ ! کی می رسد باران؟ (١)

 خلاصه شعر: کشتزار من، در کنار کشتزار همسایه، خشک شد. با وجود آن که می گویند ساکنان آنجا غم و درد بی شماری دارند؛ ای پیام رسان روزهای ابری، داروگ ! کی باران خواهد بارید؟ بر این کلبه بی نور و بی نشاط من که اجزای سازنده اش در حال شکستن و فرو ریختن است، همانند دل دوستانی که از دوری و جدایی دق مرگ شده اند، ای پیام رسان روزهای ابری، داروگ! کی باران خواهد بارید؟

 موضوع شعر: نیاز به دگرگونی وضعیت موجود. شعر بسیار کوتاه است و شاعر آن را به دو بخش تقسیم می کند:

الف: فضای ویران بیرونی

ب: فضای درهم درونی

 رمزهای شعر:

١- کشتگاه : جامعه ایران زمان شاعر

٢-  کشت همسایه: کشور اتحاد جماهیر شوروی پس از انقلاب اکتبر ١٩١٧  

۳- ساحل نزدیک: همان کشت همسایه، همسایه شمالی

٤- داروگ: انسان آگاه

٥- باران: دگرگونی- انقلاب- بهبودی

 در این شعر سمبلیک، شاعر با ایجاد تضاد بین جامعه خود (کشور استبداد زده و فقیر) و کشور همسایه (رسته از استبداد) خواننده را به تفکر وا می دارد و می خواهد لحظه ای فکر کند و علل این امر را دریابد و سپس ضمن همراه کردن او با خود، خواهان دگرگونی شود.

اگر بخواهیم منظره های شعر را کاملاً ببینیم و ضمن لذت بردن از آن با تخیلات و افکار شاعر همراه شویم، باید دید وسیعی داشته باشیم. به این صورت که "کشتگاه منِ" شاعر را وسعت بخشیم و به "کشتگاه ما" تبدیل کنیم. در این صورت " کشتگاه ما" کل کشور و مردم ایران می شود. حتا می توان پا را از این هم فراتر نهاد و کشور خود را - "منِ نوعی "- یعنی تمام کشورهای استبداد زده جهان دانست که این امر از نظام فکری نیما دور نیست. همچنان که این تفکر در شعر "آی آدمها"ی نیما به چشم می آید. شاعر در بخش اول شعر، ضمن آرزوی رهایی از استبداد برای مردمان سرزمینهای استبداد زده، شنیده های خود را از کشور همسایه با شک و تردید و با فعل "می گویند" بیان می کند که در اصطلاح امروز می توان گفت به نقل از افراد ناشناس یا منابع ناموثق. شاید بتوان گفته شاعر را به نوعی دیگر نیز تفسیر کرد، و آن اینکه در انقلابها، افراد به دو گروه تقسیم می شوند: انقلابی و ضدانقلابی، در این صورت بلایی که بر سر ضد انقلاب می آید از منظری " سوگواران در میان سوگواران" است. یا در هر انقلاب علاوه بر دگرگونی، ویرانی هایی هم ایجاد می شود. شاعر در این بخش، جلو این فرضیه را که چون  در کشور همسایه انقلاب غم و درد هم ایجاد کرده،  پس نباید دگرگونی صورت  گیرد، می گیرد و با تمام ناملایمات خواهان وضعیت مطلوب است.

شاعر در بخش دوم شعر، وضعیت مردم و خانواده های کشور خود را ترسیم می کند: مردم آه در بساط ندارند. خانه ها تاریک و خالی از نشاط و سرور است. دلها از غم دوری ، اندوهگین و افسرده است. فاجعه ای رخ داده که افراد خانواده و دوستان از هم دورند. او با رنگ آمیزی غمگنانه این مناظر، خواهان دگرگونی وضعیت موجود است.

 حال اگر دو بخش شعر را همچون دو تابلو در کنار هم به دقت بنگریم و مقایسه کنیم، ضمن یافتن ناهمگونی هایی  که شاعر برای بیان منظور خود به کار برده است، می توانیم همگونی های منفی دو دیار را هم ببینیم: در کشور همسایه با وجود دگرگونی می گویند که "سوگواران در میان سوگواران" می گریند. در این سو (جامعه شاعر) مردم از استبداد بسیار زیان دیده اند. عزیزان از دوری هم در رنج اند و فقر گریبان آنان را می فشارد. شاعر با تمام این توصیفها، درمان دردها را در دگرگونی و نابودی استبداد می داند و این دگرگونی را الزاماً الگوی کشور همسایه تصور نمی کند، وگرنه سوگواری های آنان را بیان نمی کرد.    شاعر برای بیان شاعرانه سخنان خود، درسطرهای سوم و چهارم، برای تجسم گریه و سوگ، پنج بار واج "گ" را همراه "ر" و "و" آورده تا حس گریه و سوگ را القا کند. آوردن عبارت "سوگواران در میان سوگواران" نیز انبوهی و بزرگی غم را نمایان می سازد. او با بیان یک باور عامیانه که "هر گاه قورباغه  درختی در روزهای ابری بخواند، باران خواهد آمد" و با انسان پنداری  "داروگ"، انتظار طولانی و شوق رسیدن به باران دگرگونی را در خواننده قوت می بخشد. او در همین بخش با آوردن واج "ر" (٥ بار) و تناسب ابر و باران، ریزش قریب الوقوع باران را تداعی می کند. شاعر در بخش دوم با آوردن پارادکس "بساطی که بساطی نیست" فقر مطلق را در کشور استبدادی به نمایش می گذارد.او همچنین با آوردن واژه  "کومه" (کلبه) به جای خانه، آن هم کلبه ای تاریک و بی نور و نشاط و ویران ، وضعیت زندگی آنان را نقاشی می کند. شاعر برای غنای موسیقی شعر و به گفته خود که "قافیه زنگ مطلب است" (٢) با آوردن قافیه های هم جنس و هم آهنگ " بساط - نشاط "، "یاران - باران " به  زیبایی شعر افزوده و مطالب شعر را از هم جدا کرده است. در پایان باید یاد آور شویم که قرینه های رمزی بودن این شعر، تکرار سطر "قاصد روزان ابری، داروگ! کی می رسد باران؟" در نیمه و پایان شعر است که شاعر با این تکرار و تاکید، ذهن خواننده را به نمادین بودن باران رهنمون می شود. قرینه نمادین دیگر اغراق در وضعیت دو کشتگاه (جامعه) ، یکی خشک و دیگری سبز، در جوار همدیگر است.

           

٢٩ شهریور ٨٦

 منابع:

 ١- مجموعه آثار نیما – دفتر اول- ضمیمه پایانی

٢- حرف های همسایه 

    

 

  شعر نو « داروگ » نیما یوشیج ، برای اکثر ایرانی ها آشناست . در توضیحات این نام آمده است که « نوعی قورباغه است که در باور ساکنان محلی ، هر زمانی که بخواند باران می بارد » .  

                                    

شعری از آنتونیوگاموندا

 Your image is loading...

 

شعری از آنتونیوگاموندا  

سپیده دمان   

سپیده‌دمان به پیش می‌آید.
شب زخم‌هایت را می‌پوشاند.
حالا، خنجرهای روز فراز می‌آیند.
برهنه نشو در نور.
چشم‌هایت را ببند!

یادواره ی گلچین گیلانی وشعرنوستالژیک(بازباران)

 Your image is loading...

 

یادواره ی گلچین گیلانی وشعرنوستالژیک(بازباران) 

رونمایی از دیوان شعرهای شاعر «باز باران»
یادمان صدمین سال تولد «گلچین گیلانی» برگزار می‌شود 

یادمان صدمین سال تولد «گلچین گیلانی» با رونمایی از دیوان کامل شعرهای این شاعر با تدوین و گردآوری کامیار عابدی، برگزار می‌شود. به گزارش خبرنگار بخش ادب خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، این مراسم با سخنرانی شمس لنگرودی و رشید کاکاوند از ساعت 17 تا 20 روز جمعه (9 مهرماه) در سالن بانک صادرات شهر رشت برگزار خواهد شد. کامیار عابدی درباره‌ی دیوان شعرهای گلچین گیلانی به ایسنا گفت: تاکنون مجموعه‌ی کامل اشعار گلچین گیلانی تنظیم و منتشر نشده بود؛ هرچند منتخبی از اشعار او در سال 78 از سوی انتشارات سخن منتشر شد. او افزود: دیوان کامل گلچین گیلانی را سال گذشته به کنگره‌ی بزرگداشت گلچین گیلانی تحویل دادم که اکنون منتشر شده و قرار است هم‌زمان با مراسم صدمین سال تولد این شاعر رونمایی شود. به گفته‌ی عابدی، دوسوم این دیوان را، دو دفتر شعر «نهفته» و «گلی برای تو» و منظومه‌ی «مهر و کین» گلچین گیلانی دربر می‌گیرد. سه‌پنجم باقی‌مانده نیز شامل شعرهای پراکنده‌ی این شاعر است که در مجله‌ها، مجموعه‌ها‌ی ادبی و روزنامه‌ها منتشر شده و همچنین شعرهایی که به صورت دست‌نویس نزد خانواده و یکی از دوستانش به نام دکتر سلطان‌زاده پسیان بوده است. این پژوهشگر افزود: سه مجموعه‌ی «نهفته»، «گلی برای تو» و منظومه‌ی «مهر وکین» را که گلچین گیلانی خودش منتشر کرده است، سال‌ها پیش گردآوری کرده بودم و شعرهای دست‌نویس را نیز از خانواده و دوست این شاعر بعدها گرفتم و در دیوانی گردآوری کردم. این دیوان حدود 400 صفحه است که توسط نشر فرهنگ ایلیا منتشر شده است. ضمن این‌که در ابتدای کتاب مقدمه‌ی کوتاهی درباره‌ی آثار گلچین گیلانی و چگونگی گردآوری این آثار ذکر شده و در پایان نیز کپی برخی از دست‌نوشته‌های گلچین گیلانی به عنوان نمونه آورده شده است. کامیار عابدی خاطرنشان کرد: حدود 10 سال پیش زندگی و آثار گلچین گیلانی را در کتابی با عنوان «ترانه‌ی باران» از سوی نشر ثالث منتشر کردم که تنها تحقیق موجود درباره‌ی زندگی و آثار این شاعر است و تمام اطلاعات شفاهی و مکتوب و نقد آثار او را دربر می‌گیرد؛ اما این‌که کتاب تازه منتشرشده، زندگی و آثار گلچین گیلانی نیست؛ بلکه دیوان کاملی از اشعار اوست و شعرهایش را از 13 ـ 14سالگی تا چند روز پیش از مرگش دربر می‌گیرد. این منتقد ادبی همچنین درباره‌ی شعر گلچین گیلانی گفت: شعر گلچین گیلانی جزو جریان شعر رمانتیک بعد از شهریور 1320 است که عمدتا شاعرانی را دربر می‌گرفت که در مجله‌ی «سخن» آثارشان منتشر می‌شد. در کتاب‌های تاریخ ادبی، گلچین گیلانی، فریدون توللی، نادر نادرپور و فریدون مشیری را به عنوان شاعران «مکتب سخن» یاد می‌کردند؛ چرا که بیش‌تر اشعارشان در مجله‌ی «سخن» و با حمایت پرویز ناتل خانلری منتشر می‌شد. به گفته‌ی عابدی، این شاعران نیما را در حد شعر «افسانه» خیلی قبول داشتند؛ اما به شعرهای بعدی او، آن‌قدر که باید و شاید، علاقه نداشتند. این‌ها شاعرانی بودند که معتقد بودند نوآوری باید شکل آرام و آهسته‌تری داشته باشد و به عبارتی به یک نوع تجدد معتدل فکر می‌کردند و گلچین گیلانی یکی از چهره‌های شاخص این جریان است و آثارش مخصوصا در دهه‌های 20 و 30 بر شاعران نوگرای ایران خیلی تأثیر گذاشت. او در ادامه گفت: فروغ فرخزاد، سیاوش کسرایی و امیرهوشنگ ابتهاج از جمله شاعرانی بودند که از شعرهای نو گلچین گیلانی تأثیرهایی پذیرفتند. کامیار عابدی همچنین با اشاره به این‌که معروف‌ترین شعر گلچین گیلانی در میان ایرانی‌ها، شعر «باز باران با ترانه» است، گفت: گلچین گیلانی که حدود 100 سال پیش به دنیا آمده است، در سن 24سالگی از ایران به انگلستان رفت و دیگر به کشور بازنگشت و از راه دور آثارش را در ایران منتشر می‌کرد تا این‌که در سال 1351 فوت کرد و در لندن به خاک سپرده شد.

انتهای پیام 

 

باز باران
با ترانه
با گوهر های فراوان
می خورد بر بام خانه
من به پشت شیشه تنها
ایستاده :
در گذرها
رودها راه اوفتاده.
شاد و خرم
یک دوسه گنجشک پرگو
باز هر دم
می پرند این سو و آن سو
می خورد بر شیشه و در
مشت و سیلی
آسمان امروز دیگر
نیست نیلی
یادم آرد روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان:
کودکی دهساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابکاز پرنده
از چرنده
از خزنده
بود جنگل گرم و زنده
آسمان آبی چو دریا
یک دو ابر اینجا و آنجا
چون دل من
روز روشن
بوی جنگل تازه و تر
همچو می مستی دهنده
بر درختان می زدی پر
هر کجا زیبا پرنده
برکه ها آرام و آبی
برگ و گل هر جا نمایان
چتر نیلوفر درخشان
آفتابی
سنگ ها از آب جسته
از خزه پوشیده تن را
بس وزغ آنجا نشسته
دمبدم در شور و غوغا
رودخانه
با دوصد زیبا ترانه
زیر پاهای درختان
چرخ می زد ... چرخ می زد همچو مستان
چشمه ها چون شیشه های آفتابی
نرم و خوش در جوش و لرزه
توی آنها سنگ ریزه
سرخ و سبز و زرد و آبی
با دوپای کودکانه
می پریدم همچو آهو
می دویدم از سر جو
دور می گشتم زخانه
می پراندم سنگ ریزه
تا دهد بر آب لرزه
بهر چاه و بهر چاله
می شکستم کرده خاله
می کشانیدم به پایین
شاخه های بیدمشکی
دست من می گشت رنگین
از تمشک سرخ و وحشی
می شنیدم از پرنده
داستانهای نهانی
از لب باد وزنده
راز های زندگانی
هرچه می دیدم در آنجا
بود دلکش ، بود زیبا
شاد بودم
می سرودم :
" روز ! ای روز دلارا !
داده ات خورشید رخشان
این چنین رخسار زیبا
ورنه بودی زشت و بی جان !
" این درختان
با همه سبزی و خوبی
گو چه می بودند جز پاهای چوبی
گر نبودی مهر رخشان !
" روز ! ای روز دلارا !
گر دلارایی ست ، از خورشید باشد
ای درخت سبز و زیبا
هرچه زیبایی ست از خورشید باشد ... "
اندک اندک ، رفته رفته ، ابرها گشتند چیره
آسمان گردیده تیره
بسته شد رخساره خورشید رخشان
ریخت باران ، ریخت باران
جنگل از باد گریزان
چرخ ها می زد چو دریا
دانه های گرد باران
پهن می گشتند هر جا
برق چون شمشیر بران
پاره می کرد ابرها را
تندر دیوانه غران
مشت می زد ابرها را
روی برکه مرغ آبی
از میانه ، از کناره
با شتابی
چرخ می زد بی شماره
گیسوی سیمین مه را
شانه می زد دست باران
باد ها با فوت خوانا
می نمودندش پریشان
سبزه در زیر درختان
رفته رفته گشت دریا
توی این دریای جوشان
جنگل وارونه پیدا
بس دلارا بود جنگل
به ! چه زیبا بود جنگل
بس ترانه ، بس فسانه
بس فسانه ، بس ترانه
بس گوارا بود باران
وه! چه زیبا بود باران
می شنیدم اندر این گوهرفشانی
رازهای جاودانی ،پند های آسمانی
" بشنو از من کودک من
پیش چشم مرد فردا
زندگانی - خواه تیره ، خواه روشن -
هست زیبا ، هست زیبا ، هست زیبا ! " 
 
Your image is loading...

زیردستان من (شعری ازلئوناردکوهن)

 Your image is loading...  

 

(( لئونارد کوهن ))، شاعر، ترانهنویس، آهنگساز و خواننده، در سال 1934 در کانادا متولد شد. کوهن تا دههی سوم عمر خود که انتشار آلبومهای موسیقیاش را آغاز کرد، بهطور تخصصی به سرودن شعر پرداخت. وی با انتشار مجموعه‌ی The spice- Box of Earth (1961 ) به عنوان شاعری جدی مطرح شد. عمق و سادگی شعرهای این مجموعه موجب شد که در طی سالها، بارها مورد توجه قرار گرفته و تجدید چاپ شود. کوهن از آن پس علاوه بر انتشار شعرهایش، دو رمان نیز منتشر کرد و سرودن ترانه و تنظیم شعر برای موسیقی را آغاز نمود. پس از تجربیاتی پراکنده که بسیار مورد توجه واقع شدند، کوهن نخستین آلبوم خود را با نام songs of Leonard cohen در سال 1968 منتشر کرد. کوهن که پیش از آن با ترانه‌ی Suzanne (1966 ) به شهرت رسیده بود، در سال 69 با انتشار songs for a room موفق به تثبیت موقعیت خود شد. ترانه‌ی Bird on a wire ( پرنده روی سیم ) هنوز از مطرحترین کارهای کوهن است. ایده و تصویر عینی این ترانه هنگام سکونت کوهن در جزیرهای در یونان شکل گرفت. عمده‌ی آلبومهای کوهن بعد از این:

(1974) Death of a ladies man, (1974) new skin of old ceremony, (1971) songs of love and hate, ( 1992) The Future, (1988) I am your man, (1985) Various Positions, Recent song (1979), (2002) Field commander cohen, (2001) Ten new songs ,

(2004) Dear Heather, (2002) The Essential Leonard cohen.  

علاوه بر این چندین آلبوم گزینه و live مابین آلبومهای فوق از کوهن منتشر شده است. ترانههای کوهن علاوه بر کارهای نمایشی در فیلمهای قاتلین بالفطره ( الیور استون ) و مک گیب و  خانم میلر ( رابرت آلتمن ) مورد استفاده قرار گرفتهاند.

از اواسط دههی نود لئونارد کوهن با مراجعه به یک مرکز ذن تغییراتی در شیوهی زندگی خود ایجاد نمود. او در خانهای محقر و زیر نظر یک استاد 88 ساله به زندگی پرداخت.

 زیردستان من 

شعری ازلئوناردکوهن

زیر دستان من
پستانهای کوچک تو
نفس نفس می‌زنند
انگار دو گنجشک بر زمین افتاده اند

جم که می خوری
صدای به هم خوردن بالهایی را می‌شنوم
که سقوط می‌کنند

زبانم بند آمده از تماشای تو
که در کنار من بر زمین افتاده‌ای
که مژگانت
ستون مهره جانورانی کوچک و شکستنی است

می ترسم از وقتی
که دهان باز می‌کنی
و مرا صیاد صدا می‌زنی

وقتی مرا نزدیک می‌خوانی
و می‌گویی
تنت زیبا نیست
دلم می‌خواهد
چشمان و دهان پنهان سنگ
وَ نور و آب را احضار کنم
تا علیه تو شهادت دهند.

آنها را می‌خواهم
تا از عمق صندوقچه‌‌هایشان
به تو تسلیم کنند
قافیه لرزان چهره‌ات را.
وقتی مرا نزدیک می‌خوانی
و می‌گویی
تنت زیبا نیست
دلم می‌خواهد تنم و دستانم
آبگیرهایی شوند
آیینه نگاهت، لبخندت 

ترجمه:آزاده کامیار 

شعری از:بهارحق شناس

  Your image is loading...

 

شعری از:بهارحق شناس

خودت را جای من بگذار 

خودت را جای من بگذار؛ دلت بدجور می گیرد
تمام خاطراتم راکسی بازور می گیرد
همه گفتند عاشق شد؛همه گفتند خوشبخت است
ومن هرگزنفهمیدم؛که چشم شور می گیرد
تمام عمر عشقم را شبیه آتشی دیدم
که خشک و ترنمی فهمد به چندین جور می گیرد

تمام دلخوشی من همان تور سفیدی بود ...
همان پیراهنی که بویی از کافور می گیرد

کلاف سرنوشتِ من به دستان تو وامی شد
ولی بی تو دلم از نقطه های کور می گیرد
تو رفتی ودل این ماهی تنها برایت مرد ...
ودستِ وحشی اورا کسی با تور می گیرد
مرا در کاخ های بی طلوع خود رها کردی
ببین خوشبختی ازچشم ِقشنگت نور می گیرد
ببین برگرد اینبارو...خودت را جای من بگذار
بدون چشم های تو.....دلم بد جورمیگیرد

مهتاب شعری ازفریدون توللی

 مهتاب   

شعری ازفریدون توللی 

در زیر ِ سایه روشن ِ ماه ِ پریده رنگ
در پرتوی چو دود ، غم انگیز و دلربا
افتاده بود و زلف ِ سیاهش به دست ِ باد
مواج و دلفریب
می زد به روشنایی ِ شب ، نقش ِ تیرگی
می رفت جویبار و صدای ِ حزین ِ آب
 گویی حکایت ِ غم ِ یاران ِ رفته داشت
 وز عشق های ِ خفته و اندوه ِ مردگان
 رنجی نهفته داشت
 در نور ِ سرد و خسته ی مهتاب ، کوهسار
 چون آرزوی ِ دور
 چون هاله ی امید
 یا چون تنی ظریف و هوسناک در حریر
می خفت در نگاه
 وز دشتهای ِ خرم و خاموش می گذشت
آهسته شامگاه
او ، آن امید ِ جان ِ من ، آن سایه ی خیال
 می سوخت در شراره ی گرم ِ خیال خویش
 می خواند در جبین ِ درخشان ِ ماهتاب
 افسانه ی غم ِ من و شرح ِ ملال ِ خویش

شعر ی از: ویدا فرهودی

 Your image is loading...

 

شعر ی از: ویدا فرهودی 

 

 کلامی نیست

 برای گفتن ِ دلتنگی‌ام کلامی نیست
و شعر جز سخن تلخ ِ ناتمامی نیست

شروع می‌کنمش با تلنگری از عشق
ولی دریغ ، به غیر از خیال خامی نیست

میان ِ خواب می‌آید چو سایه‌ای موهوم
که کام گیرمَش، اما، مجال کامی نیست

نهیب می‌زنَدَم غربت مهیب آن دم
که خواب عشق چه بینی، به غیر ِ دامی نیست

تو، اهل کشور خورشید و جام جمشیدی
شراب عشق در این جا مجو، که جامی نیست

نهیب می‌زنَدَم تا سکوت چیره شود
بدون عشق ، غزل را ببین، پیامی نیست!

دلم گرفته تر از آسمان ِ غربت‌ها است
برای گفتن دلتنگی‌ام کلامی نیست

در زیر ساطور ، شعری تازه از یدالله رویایی

 Your image is loading...

 

در زیر ساطور ، شعری تازه از یدالله رویایی  

تنها های روبروی سمج را  

 لغت دوباره می کند  

 دوباره ها در انتهای فکر  

 بار می شوند  

 مقدار می شوند  

 تنها های روبروی سمج را  

 وقتی که قافله سطر است  

 و قافله در سطر  

 لغت دوباره می کند  

 و رو بروی من  

 دوباره چیزی تنها است  

 چیزی سمج دوباره روبروی من  

 مقدارهای مرا می خوانَد  

 و ترس، سطر که می کند  

 ازسطر  

 برمی خیزد ساطور  

 و قافله درراه از راه  

 می مانَد  

 با هجائی مهجور

نامه ی شاعر اسپانیولی در سالمرگ شاملو

 Your image is loading... 

 

برگرفته ازوبلاگ بانوی بانوان مریم اسحاقی 

 http://www.es-haghi.com

نامه ی شاعر اسپانیولی در سالمرگ شاملو 

کلمات او را تکرار می کنم
نامه ی شاعر اسپانیولی در سالروز درگذشت احمد شاملو
کلارا خانس/ ترجمه فرهاد آذرمی، محسن عمادی / منبع: روزنامه شرق

شاملو بر آسمان و بر آب و بر آتش گام برمی داشت. کلمات او را تکرار می کنیم: هزار چشمه خورشید می جوشد از یقین.» و هزاران چشمه می جوشند. هزاران چشمه. هزاران چشمه.
یاد احمد شاملو به هر بهانه ای که باشد، همیشه فرصتی است برای تعمق در همه جوانب شعر، این روزها که آشوب و بی نظمی در همه جهان بالا گرفته است به یادمان می آورد که کلام شاعرانه نقشی در جامعه دارد که باید به بار بنشیند. گاندی گفت: شعر مقاومت منفی بی پایانی است . با این سخن، او شعر را یک بار و برای همیشه در متن زندگی اجتماعی جای داد و برخلاف افلاطون در کتاب جمهور درها را به روی شاعر باز کرد. این عبارت گاندی اتفاقی نیست که بر پایه شهودی است که جوهره حقیقی شعر است؛ شهودی که فراتر از منطق به درستی راه می یابد. اگر شعر می تواند به ابزاری بدل شود نخست به خاطر حقیقت آن است؛ حقیقتی که حقایق دیگر را در برمی گیرد، کسی که آن را به غایت می رساند یا از آن خود می کندرا وادار می کند تا خود به قلعه ای برای دفاع از حقیقت بدل شود که رشوه پذیر نیست.از این رو گاندی افزود: « شعر فرم پایان ناپذیری است از امتناع، چرا که در جامعه و جهان، همگان خواسته اند اشیا و دروغ را به زو بر ما تحمیل کنند… شعر در برابر جبر تاریخ قدعلم می کند، علیه استثمار مغزها و علیمه تمامی تعصب ها…» شعر ساده است، دست و دلباز است، گشاده و ژرف است. قلعه بازی است  برای همه آنان که حاضرند راه سختگیرترین وفاداری ها را دنبال کنند. جریانی مخفی است از زلال آب های نیالوده نخستین. آن که در شعر زندگی می کند در حریمی از خلوص استعدادی برای شناسایی و از این رو برای برادری. آب های شعر بیرونی نیستند، چنین است که تکثر آنها را گل آلود نمی کند. آب های شعر در درون شاعر جاری اند و آنچه باز می تابانند از باطن اشیا سخن می گوید و آنها را به آغاز می پیوندد. تمامی شاعران می دانند که حکایت جز این نیست. ظهور لحظه ی نخستین و عمل. و نیز م یدانند که این واژه کاری متعالی می کند، جان پناهی است برای اومانیسم و محملی است برای صلح و آشتی و غمخوارگی و با تقدیس دوباره هستی در برابر جدایی از مقدسات می ایستد. عالم شعر از منطق و از هنرمندان عاری است: فضایی است که بیانی چون تعریف نوالیس در آن مجاز است: شعر حقیقت مطلق است. جایی که آن واژه مقدس درخشان از کائنات موسیقی بیرون می آید: همه چیز هارمونی است. واژه یونانی mousike را به هارمونی و تناسب نیز می توان برگرداند. سال های پیش نوشتم: حیات آدمی به درج نقطه ای در تاریخ محدود نمی شود. در آن بردگی ای که ماتریالیسم از آن سخن می گوید، محصور نیست. هنوز ابعاد دیگری نیز مانده اند، کثرت سطوح زمان ها و فضاها، شناخته و ناشناخته و رابطه میان آنها که سخت بنیادین است. در این دنیای ناشناخته ها، هدف شعر و شاید تنها هدفی که می تواند به انجامش برساند، بخشیدن ارزشی دیگر از حقیقت به جهان است و مکان یابی حقیقت است در آن، منشوری در پیوند با زندگی و اینجاست که اهمیت اصلی این هنر نمایان می شود. احمد شاملو با شعر و شخصیتش که همیشه در قلب های ما زنده است، یاد آور مسئولیت ما و تعهد ماست؛ تعهد و وظیفه ما برای خوب دیدن و پایمردی برای تعالی هر چیز. کلمات او یاس و نومیدی را از ما دور می کند. چرا که هنر، خود، مقصد است و باید هر چه  او را از امید دور می کند، به دور بریزد. پس باید خود را فراخوانیم وشعرهای دیگری بخوانیم، اشعاری چون « ماهی ها» « آی عشق» یا « ترانه بزرگ آرزو» را، نه تنها برای بهتر دیدن حقیقت، که حتا چو شاهدی بر اومانیسم زدایی، چرا که هر ویرانه نشانی از غیاب انسانی است که حضور انسان آبادانی است و می خواهیم و باید آباد کنیم. وبنای ما د رغایت کلام، بنا کردن خود است همچون تمامی انسان ها و تمامی آحاد بشر.گاندی در دنباله ی کلام خود گفت:« شاعر نیازی به آزادی ندارد، چون آزاد است.» در آزادی هارمونی می نشیند، د رهارمونی عشق  و در عشق تمامی امکان ها. آزادی خود را با هارمونی می شناسد و با حقیقت. شعر، پشت و پناهی محکمی  است برای عشق و تمامی امکان ها؛ امان هایی که بر یگانگی بنا می شوند و در نهایت به هم می رسند. اینک شعر تجربه ای دشوار است. نیاز به وفاداری خدشه ناپذیری دارد. ایثاری به غایت دشوار و دور. شاملو چنین راهی برگزید. اودیسه ئوس الیتیس نوشته بود: « هیچ کس مجبور نیست به شعر توجه کند ولی اگر به شعر علاقه مند شد ناچار است بیاموزد که با این موقعیت تازه چگونه خو کند: با قدم برداشتن بر هوا و بر آب.»شاملو بر آسمان و بر آب و بر آتش گام برمی داشت. کلمات او را تکرار می کنیم: هزار چشمه خورشید می جوشد از یقین.» و هزاران چشمه می جوشند. هزاران چشمه. هزاران چشمه

پیدایش شعر سپید

پیدایش شعر سپید

از این‌رو لازم است اول بدانیم چه چیزهایی سبب پیدایش شعر نیمایی گردید؟

چنانچه قبلاً اشاره شد یکی از عللی که قالب نیمایی را به وجود آورد، تحولات سیاسی/اجتماعی و فضای باز فرهنگی بود. پس از آنکه انقلاب مشروطه شکل گرفت، تعدادی از نویسندگان با آن همراه شدند و از ادبیات به مثابه ابزار سیاسی در جهت دفاع از حرکت‌های اجتماعی خویش سود جستند. طبیعت چنین امری ایجاب می‌کرد که شعر از حالت فرمایشی بیرون آید و در کوچه‌ها راه برود. بر این اساس، شعر «بازگشت» به وجود آمد. در پی آن، تقی رفعت، شمس کسمایی، خامنه‌ای، لاهوتی و نیما در صدد شدند تا به شعر «بازگشت»، نیز تغییراتی به وجود آورند. زیرا اینان درک کرده بودند که جامعه‌ی امروز با جامعه‌ی چندین صد سال قبل تفاوت‌های عمیقی پیدا کرده است.مردم امروز غیر از مردمان دیروز‌ اند،ویژگی‌های شخصی‌شان از همدیگر دور شده، آداب و رسوم شان در مقابل هم قرار گرفته، زندگی‌شان تغییر کرده، دستور زبان تغییر یافته و بینیش و دیدشان فرق کرده است. در گذشته اگر «لاله» را قلب عاشق تصور می‌کردند، حال آن را نمادی از شهدای انقلاب به حساب می‌آورند.

اگر مردم دیروز با شمشیر به جنگ می‌رفتند، امروز با وسایل مدرن از قبیل تانک و هواپیماهای جنگی و سلا ح‌های هسته‌ای استفاده می‌نمایند. اگر در گذشته از شمع برای روشنایی استفاده می‌کردند، امروز وجود الکتریسته، خانه‌های مردم را روشن نموده است.بنابراین، به وجود آمدن عناصر نوین و موضوعات جدید، شکل زندگانی اجتماعی و رفتارهای جمعی افراد را نیز تغییر داده است. این تغییرات در زندگی اشخاص، بر روابط درونی انسان‌ها نیزاثرگذار بوده است. شناخت، انسان را از زندگی و اشیاء پیرامون آن متحول ساخته است. پدیده‌های جدید، به انسان شناخت و محتوای نو بخشیده است.حرکت نیما در جهت تحول ساختار شعر کلاسیک نیز از همین شناخت جدید منشأ می‌گرفت. نخستین کار نیما هم به وجود آوردن یک دید نو و شناخت جدید در شعر کلاسیک بود. و تمام کارکردهای بعدی نیما بر پایه‌ی همین امر استوار می‌گشت.

نیما اول به شاعر نگاه نو بخشید سپس به تغییر ساختار ظاهری و باطنی شعر دست زد. قید تساوی طولی مصراع را شکست. چون این قید موجب می‌شد تا کلمات و جملات زاید در مصراع جای گیرد. برای جلوگیری از طولانی شدن لازم بود مصراع را کوتاه و بلند گرداند.رابطه‌ی قراردادی کلمات و مفاهیم ذهنی را ملغی نمود، زیرا این امر برای آزادی اندیشه و تخیل واقعی شاعرانه یک مانع محسوب می‌گردید و شاعر را مجبور می‌کرد به تقلید و تکرار دچار گردد و هیچگونه خلاقیتی از خود نشان ندهد.خیال، ابهام و ایجاز را به عنوان اصول سه گانه تفکیک ناپذیر وارد قلمرو شعرش ساخت. این‌گونه بود که شعر با تعریف جدید به میدان زندگی کشیده شد. رابطهء درونی مصراع و کلمات و فضای عمودی شعر را قوت بخشید.میان کلمات و اشیاء با تصویر و مفاهیم، هماهنگی ایجاد نمود. البته این نیز ناشی از دید جزئی‌نگرانه‌ی نیما بود. نیما تغییر در یک تشکل را استخراج شده از تحول در اجزای آن می دانست. 

 


نیما یوشیج  

به این ترتیب، نیما راه تازه ای گشود. راهی که در مدت کوتاهی پیروان بی‌شماری یافت. اخوان ثالث و فروغ از پیشگامان این رهروان بودند که توانستند قالب پیشنهادی نیما را در سطح عالی‌تری قرار دهند.خلاصه تحولات سیاسی/اجتماعی و فضای باز فرهنگی، زمینه را برای تحولات ادبی آماده نمود. شاعران با استفاده از این فرصت به یک دید و جهان بینی تازه‌ای دست یافتند. این جهان‌بینی سرآغاز فصل نو در شعر کلاسیک به حساب می‌آمد. این بود که شعر نیمایی ظهور نمود. توأم با آن، حرکت دیگری شکل گرفت.در اوایل سال های ۱۳۰۰ عده‌ای با تکیه بر اشعار تر‌جمه شده‌ی فرنگی نوعی نثر شاعرانه را وارد قلمرو ادبیات نمودند.ملک الشعراء بهار در این باره می‌نویسد: نثر شاعرانه یاشعر منثور تازه معمول شده است واز فرنگی‌ها تقلید کرده ایم . به ندرت «از صدی دو تا که قابل درج است در میان آنها یافت می‌شود، ولی متأسفانه در غالب جراید از این اشعار منثوره به چشم می‌خورد.»(تاریخ تحلیلی شعر نو ... ، ص ۱۸۶)«تندر کیا» از اولین کسانی بود که سعی می‌کرد با ترکیب نظم و نثر چیزی بنام «نثم» به وجود آورد . زیرا او در فرانسه تحصیل کرده بود و با تحولات ادبی آنجا آشنایی داشت. می‌دانست که در ادبیات فرانسه چیزی به عنوان «نثرآهنگین» وجود دارد.از این جهت می‌خواست با تقلید از ادبیات فرانسه، چیزی شبیه «نثر آهنگین» در شعر فارسی ایجاد نماید . اما چون کار ایشان از پختگی لازم برخوردار نبود، ازرونق افتاد و نتوانست جای پای مناسبی برای خود به دست آورد، تا اینکه شاملو آمد و با درک عمیق‌تر، جریان را به صورت دیگری مطرح ساخت. شاملو از یکسو با ادبیات اروپایی آشنایی داشت وتحولات ادبی را که در آن نواحی واقع می‌شد می‌فهمید، از سوی دیگر از رمز و راز جریان نواندیش کشورش کاملاً مطلع بود، بر این اساس برای تکمیل کار نیما، وزن عروضی را از دایره‌ی معیارهای شعریت به کلی خارج ساخت و مفهوم دیگری از وزن ارایه نمود که مورد پذیرش عده‌ای قرار گرفت.همین‌طور رکنی را حذف و رکن دیگری را جایگزین آن نمود. عناصر و اصطلاحات را با میزان و معیارهای دیگری تعریف نمود و خود با ارایه دادن نمونه‌هایی کوشید تا به اندیشه‌هایش عینیت ببخشد.در هر صورت اصطلاح شعر سپید امروزه در محافل ادبی و کتب ادبیات پذیرفته شده است و این روزها در نزد نسل جوان طرفداران زیادی دارد. این قالب شعری فاقد وزن عروضی است و ظاهری نثرگونه دارد. سطرها مساوی نیستند و قافیه نیز اگر در آن به کار رود، جای مشخص ندارد؛ اما به دلیل برخورداری از منطق و مکانیسم‌های شعری، نظیر بیان، تخیل، ادراک هنری، آهنگ و تناسبات درونی با نثر متفاوت است. (روزبه؛ ۱۳۸۱ :ص ۲۲)نمایندگان شعر سپید می‌گویند: شعر یعنی کلام مخیل. (محمدی؛ ۱۳۸۱؛ ۱۶ ص)


 


احمد شاملو  

آغاز حضور این نوع شعر را در ادبیات فارسی باید حدود دهه‌ی سی دانست. در اواسط دهه‌ی سی تقریباً همه‌ی پیشروان شعر نو، شعر منثور را به عنوان شعر پذیرفته بودند و مجلات در سطح وسیعی محل طبع‌آزمایی شاعران مختلف برای سرودن شعر سپید شده بود. (شمس لنگرودی؛ ۱۳۷۷:‌ ۳۸۶ ص)شاملو بانی شعر سپید است اما، پیش از او نیز کسانی در صدد سرودن شعر منثور برآمدند؛ محمد مقدم، تندر کیا، هوشنگ ایرانی، پرویز داریوش، منوچهر شیبانی، بیژن نجدی و علی پورشیرازی (شین. پرتو) از پیشگامان شعر سپیدند. به ویژه هوشنگ ایرانی تلاش‌هایی برای رسیدن به شعر منثور انجام داده اما، در نهایت موفق نبوده است؛ هر چند به گفته‌ی دکتر شفیعی کدکنی درک درستی از مفهوم منثور داشته است. (زرقانی؛ ۱۳۸۴:ص ۳۲۲) به نظر می‌رسد وی در حوزه‌ی زبان شعر دچار رفتار افراطی شده؛ علاوه بر آن، تجربه‌ی شعری‌اش را قبل از رسیدن به مرحله‌ی پختگی رها کرده است؛ در حالی‌که شاملو شعر منثور را جدی گرفت و برای تکامل آن تلاش کرد و همچنین تئوری و زیباشناسی تعریف شده‌ای برای شعر سپید داشت که دیگران از آن محروم بودند. (همان: ۳۲۱)

شاملو در شیوه خود از منابع مختلفی تاثیر پذیرفته است. یکی از این منابع نثر آهنگین قرن چهارم و پنجم است. منبع دیگری که شاملو برای شکل دادن به قالب شعرش از آن استفاده کرده، ترجمه‌ی عهد عتیق و عهد جدید (تورات) است؛ شاملو برخی اشعار خود را به شکل آیه‌های تورات نوشته است؛ اما فکر آزاد کردن یکسره‌ی شعر از قید و بند وزن را از غرب گرفته است. (براهنی؛ ۱۳۸۰: ۹۰۴-۹۰۶)شاملو با شعر شاعران فرانسوی چون لورکا و دیگرانی که شیوه کلاسیک را کنار گذاشته بودند آشنا می‌شود، خود او می‌گوید حرکت نوین شعری او با «پل الوآر» شکل می‌گیرد. (فلکی؛ ۱۳۸۵: ۹۰ ص)  

 


عبدالحسین زرین‌کوب  

شاملو با وجود بهره‌گیری از منابع مختلف، زبانی مشخص و منحصر به خود دارد که در میان شاعران دیگر قابل تشخیص است. البته این زبان خاص در ابتدا هنوز صیقل نخورده و بدون نقص نشده است، اما بعدها خاصه بعد از «باغ آینه»، زبان شاملو پاک و یکدست می‌شود؛ گرچه همین دقت بیش از حد در کاربرد زبان، شعر او را گرفتار ابهام می‌کند و آن را به تفسیر محتاج می‌سازد. (زرین کوب، ۱۳۸۵:ص‌۱۶۷)شعر سپید برای پر کردن جای خالی وزن از شیوه‌های مختلفی بهره می‌گیرد از جمله: به کار بردن قافیه در پایان هر بند؛ ایجاد آهنگ درونی از طریق هم‌آوایی مصوت‌ها و صامت‌ها؛ تکرار کلماتی خاص در یک بند یا شعر. (همان، ص ۱۷)همچنین یافتن محل مناسب گسست‌ها و پیوست‌ها و چگونگی پی‌هم‌نویسی یا جدانویسی در شعر سپید یکی از عوامل در آهنگین کردن شعر است. شاملو با تجربه‌ی طولانی در اشعار تکامل یافته‌اش از این مهارت بهره‌مند بود. (همان: ۱۲۴) وی شعر سپید را چنین معرفی می‌کند: اگر دعوای مدعیان بر سر آن است که شعر سپید نمی‌تواند نوعی شعر شمرده شود، حق با ایشان است، شعر سپید شاید رقصی است که به موسیقی احساس نیاز نمی‌کند. (لنگرودی: ۱۳۷۷: ج ۲:ص ۵۸۳) دکتر تقی پورنامداریان دلیل روی آوردن شاملو را به شعر سپید چنین بیان می‌کند: «انتخاب شاملو ناشی از دید خاص او به شعر و توجه به شعر ناب است که مطالعات وی در شعر نقد شعر غرب در این دید تأثیر و دخالت مستقیم دارد و دیگر عدم تجربه‌ی وسیع در وزن شعر فارسی که خود ناشی از عدم‌مطالعه‌ی پیگیر و مستمر در شعر فارسی است.» (پورنامداریان؛ ۱۳۸۱:ص ۴۲۳)

شاملو به هر دلیلی که شعر منثور را انتخاب کرده باشد، در آن موفق شده است. به ویژه که این قالب به سبب آسانی ظاهری طرفداران زیادی داشته و دارد، اما جز معدودی از انواع خوب آن قابل ذکر نیست. اصولاً تعداد شاعران موفق شعر منثور بسیار کمتر از شاعران موفق دیگر جریان‌هاست. (محمدی؛ ۱۳۸۱:ص ۱۵) از کسانی که بعد از شاملو و یا هم‌زمان با او شعر منثور سرودند، می‌توان سهراب سپهری، هوشنگ ابتهاج، اسماعیل شاهرودی، منوچهر آتشی و طاهره صفارزاده و ... را نام برد.این روزها شعر سپید عرصه‌ی طبع‌آزمایی شاعران جوان و کسانی است که می‌خواهند خود را در جرگه‌ی شاعران ثبت کنند. در زیر نمونه‌ای از شعر سپید شاملو را می‌خوانیم:

نمی خواستم نام «چنگیز» را بدانم
نمی‌خواستم نام «نادر» را بدانم
نام شاهان را
محمد خواجه و تیمور لنگ،
نام خفت‌دهندگان را نمی‌خواستم و
خفت چشندگان را.
می‌خواستم نام تو را بدانم
و تنها نامی را که می‌خواستم
ندانستم
(احمد شاملو از دفتر «مدایح بی صله»)

تاکید براین نکته لازم است که شعر سپید به جهت ریشه و منشأ پیدایش با شعر نیمایی تفاوتی ندارد. همان عواملی که باعث پیدایش شعر نیمایی شد، شعر سپید را نیز به وجود آورد. شعری که در اروپا و آمریکا از قید وزن و قافیه رهاست شعر آزاد نام دارد. به علت ناشناخته بودن ساختمان این دو نوع شعر، اشتباهاً جا به جا و یا یکسان گرفته می‌شوند. (فلکی؛ ۱۳۸۵: ۸۹)