از اینرو لازم است اول بدانیم چه چیزهایی سبب پیدایش شعر نیمایی گردید؟
چنانچه قبلاً اشاره شد یکی از عللی که قالب نیمایی را به وجود آورد، تحولات سیاسی/اجتماعی و فضای باز فرهنگی بود. پس از آنکه انقلاب مشروطه شکل گرفت، تعدادی از نویسندگان با آن همراه شدند و از ادبیات به مثابه ابزار سیاسی در جهت دفاع از حرکتهای اجتماعی خویش سود جستند. طبیعت چنین امری ایجاب میکرد که شعر از حالت فرمایشی بیرون آید و در کوچهها راه برود. بر این اساس، شعر «بازگشت» به وجود آمد. در پی آن، تقی رفعت، شمس کسمایی، خامنهای، لاهوتی و نیما در صدد شدند تا به شعر «بازگشت»، نیز تغییراتی به وجود آورند. زیرا اینان درک کرده بودند که جامعهی امروز با جامعهی چندین صد سال قبل تفاوتهای عمیقی پیدا کرده است.مردم امروز غیر از مردمان دیروز اند،ویژگیهای شخصیشان از همدیگر دور شده، آداب و رسوم شان در مقابل هم قرار گرفته، زندگیشان تغییر کرده، دستور زبان تغییر یافته و بینیش و دیدشان فرق کرده است. در گذشته اگر «لاله» را قلب عاشق تصور میکردند، حال آن را نمادی از شهدای انقلاب به حساب میآورند.
اگر مردم دیروز با شمشیر به جنگ میرفتند، امروز با وسایل مدرن از قبیل تانک و هواپیماهای جنگی و سلا حهای هستهای استفاده مینمایند. اگر در گذشته از شمع برای روشنایی استفاده میکردند، امروز وجود الکتریسته، خانههای مردم را روشن نموده است.بنابراین، به وجود آمدن عناصر نوین و موضوعات جدید، شکل زندگانی اجتماعی و رفتارهای جمعی افراد را نیز تغییر داده است. این تغییرات در زندگی اشخاص، بر روابط درونی انسانها نیزاثرگذار بوده است. شناخت، انسان را از زندگی و اشیاء پیرامون آن متحول ساخته است. پدیدههای جدید، به انسان شناخت و محتوای نو بخشیده است.حرکت نیما در جهت تحول ساختار شعر کلاسیک نیز از همین شناخت جدید منشأ میگرفت. نخستین کار نیما هم به وجود آوردن یک دید نو و شناخت جدید در شعر کلاسیک بود. و تمام کارکردهای بعدی نیما بر پایهی همین امر استوار میگشت.
نیما اول به شاعر نگاه نو بخشید سپس به تغییر ساختار ظاهری و باطنی شعر دست زد. قید تساوی طولی مصراع را شکست. چون این قید موجب میشد تا کلمات و جملات زاید در مصراع جای گیرد. برای جلوگیری از طولانی شدن لازم بود مصراع را کوتاه و بلند گرداند.رابطهی قراردادی کلمات و مفاهیم ذهنی را ملغی نمود، زیرا این امر برای آزادی اندیشه و تخیل واقعی شاعرانه یک مانع محسوب میگردید و شاعر را مجبور میکرد به تقلید و تکرار دچار گردد و هیچگونه خلاقیتی از خود نشان ندهد.خیال، ابهام و ایجاز را به عنوان اصول سه گانه تفکیک ناپذیر وارد قلمرو شعرش ساخت. اینگونه بود که شعر با تعریف جدید به میدان زندگی کشیده شد. رابطهء درونی مصراع و کلمات و فضای عمودی شعر را قوت بخشید.میان کلمات و اشیاء با تصویر و مفاهیم، هماهنگی ایجاد نمود. البته این نیز ناشی از دید جزئینگرانهی نیما بود. نیما تغییر در یک تشکل را استخراج شده از تحول در اجزای آن می دانست.
نیما یوشیج
به این ترتیب، نیما راه تازه ای گشود. راهی که در مدت کوتاهی پیروان بیشماری یافت. اخوان ثالث و فروغ از پیشگامان این رهروان بودند که توانستند قالب پیشنهادی نیما را در سطح عالیتری قرار دهند.خلاصه تحولات سیاسی/اجتماعی و فضای باز فرهنگی، زمینه را برای تحولات ادبی آماده نمود. شاعران با استفاده از این فرصت به یک دید و جهان بینی تازهای دست یافتند. این جهانبینی سرآغاز فصل نو در شعر کلاسیک به حساب میآمد. این بود که شعر نیمایی ظهور نمود. توأم با آن، حرکت دیگری شکل گرفت.در اوایل سال های ۱۳۰۰ عدهای با تکیه بر اشعار ترجمه شدهی فرنگی نوعی نثر شاعرانه را وارد قلمرو ادبیات نمودند.ملک الشعراء بهار در این باره مینویسد: نثر شاعرانه یاشعر منثور تازه معمول شده است واز فرنگیها تقلید کرده ایم . به ندرت «از صدی دو تا که قابل درج است در میان آنها یافت میشود، ولی متأسفانه در غالب جراید از این اشعار منثوره به چشم میخورد.»(تاریخ تحلیلی شعر نو ... ، ص ۱۸۶)«تندر کیا» از اولین کسانی بود که سعی میکرد با ترکیب نظم و نثر چیزی بنام «نثم» به وجود آورد . زیرا او در فرانسه تحصیل کرده بود و با تحولات ادبی آنجا آشنایی داشت. میدانست که در ادبیات فرانسه چیزی به عنوان «نثرآهنگین» وجود دارد.از این جهت میخواست با تقلید از ادبیات فرانسه، چیزی شبیه «نثر آهنگین» در شعر فارسی ایجاد نماید . اما چون کار ایشان از پختگی لازم برخوردار نبود، ازرونق افتاد و نتوانست جای پای مناسبی برای خود به دست آورد، تا اینکه شاملو آمد و با درک عمیقتر، جریان را به صورت دیگری مطرح ساخت. شاملو از یکسو با ادبیات اروپایی آشنایی داشت وتحولات ادبی را که در آن نواحی واقع میشد میفهمید، از سوی دیگر از رمز و راز جریان نواندیش کشورش کاملاً مطلع بود، بر این اساس برای تکمیل کار نیما، وزن عروضی را از دایرهی معیارهای شعریت به کلی خارج ساخت و مفهوم دیگری از وزن ارایه نمود که مورد پذیرش عدهای قرار گرفت.همینطور رکنی را حذف و رکن دیگری را جایگزین آن نمود. عناصر و اصطلاحات را با میزان و معیارهای دیگری تعریف نمود و خود با ارایه دادن نمونههایی کوشید تا به اندیشههایش عینیت ببخشد.در هر صورت اصطلاح شعر سپید امروزه در محافل ادبی و کتب ادبیات پذیرفته شده است و این روزها در نزد نسل جوان طرفداران زیادی دارد. این قالب شعری فاقد وزن عروضی است و ظاهری نثرگونه دارد. سطرها مساوی نیستند و قافیه نیز اگر در آن به کار رود، جای مشخص ندارد؛ اما به دلیل برخورداری از منطق و مکانیسمهای شعری، نظیر بیان، تخیل، ادراک هنری، آهنگ و تناسبات درونی با نثر متفاوت است. (روزبه؛ ۱۳۸۱ :ص ۲۲)نمایندگان شعر سپید میگویند: شعر یعنی کلام مخیل. (محمدی؛ ۱۳۸۱؛ ۱۶ ص)
احمد شاملو
آغاز حضور این نوع شعر را در ادبیات فارسی باید حدود دههی سی دانست. در اواسط دههی سی تقریباً همهی پیشروان شعر نو، شعر منثور را به عنوان شعر پذیرفته بودند و مجلات در سطح وسیعی محل طبعآزمایی شاعران مختلف برای سرودن شعر سپید شده بود. (شمس لنگرودی؛ ۱۳۷۷: ۳۸۶ ص)شاملو بانی شعر سپید است اما، پیش از او نیز کسانی در صدد سرودن شعر منثور برآمدند؛ محمد مقدم، تندر کیا، هوشنگ ایرانی، پرویز داریوش، منوچهر شیبانی، بیژن نجدی و علی پورشیرازی (شین. پرتو) از پیشگامان شعر سپیدند. به ویژه هوشنگ ایرانی تلاشهایی برای رسیدن به شعر منثور انجام داده اما، در نهایت موفق نبوده است؛ هر چند به گفتهی دکتر شفیعی کدکنی درک درستی از مفهوم منثور داشته است. (زرقانی؛ ۱۳۸۴:ص ۳۲۲) به نظر میرسد وی در حوزهی زبان شعر دچار رفتار افراطی شده؛ علاوه بر آن، تجربهی شعریاش را قبل از رسیدن به مرحلهی پختگی رها کرده است؛ در حالیکه شاملو شعر منثور را جدی گرفت و برای تکامل آن تلاش کرد و همچنین تئوری و زیباشناسی تعریف شدهای برای شعر سپید داشت که دیگران از آن محروم بودند. (همان: ۳۲۱)
شاملو در شیوه خود از منابع مختلفی تاثیر پذیرفته است. یکی از این منابع نثر آهنگین قرن چهارم و پنجم است. منبع دیگری که شاملو برای شکل دادن به قالب شعرش از آن استفاده کرده، ترجمهی عهد عتیق و عهد جدید (تورات) است؛ شاملو برخی اشعار خود را به شکل آیههای تورات نوشته است؛ اما فکر آزاد کردن یکسرهی شعر از قید و بند وزن را از غرب گرفته است. (براهنی؛ ۱۳۸۰: ۹۰۴-۹۰۶)شاملو با شعر شاعران فرانسوی چون لورکا و دیگرانی که شیوه کلاسیک را کنار گذاشته بودند آشنا میشود، خود او میگوید حرکت نوین شعری او با «پل الوآر» شکل میگیرد. (فلکی؛ ۱۳۸۵: ۹۰ ص)
عبدالحسین زرینکوب
شاملو با وجود بهرهگیری از منابع مختلف، زبانی مشخص و منحصر به خود دارد که در میان شاعران دیگر قابل تشخیص است. البته این زبان خاص در ابتدا هنوز صیقل نخورده و بدون نقص نشده است، اما بعدها خاصه بعد از «باغ آینه»، زبان شاملو پاک و یکدست میشود؛ گرچه همین دقت بیش از حد در کاربرد زبان، شعر او را گرفتار ابهام میکند و آن را به تفسیر محتاج میسازد. (زرین کوب، ۱۳۸۵:ص۱۶۷)شعر سپید برای پر کردن جای خالی وزن از شیوههای مختلفی بهره میگیرد از جمله: به کار بردن قافیه در پایان هر بند؛ ایجاد آهنگ درونی از طریق همآوایی مصوتها و صامتها؛ تکرار کلماتی خاص در یک بند یا شعر. (همان، ص ۱۷)همچنین یافتن محل مناسب گسستها و پیوستها و چگونگی پیهمنویسی یا جدانویسی در شعر سپید یکی از عوامل در آهنگین کردن شعر است. شاملو با تجربهی طولانی در اشعار تکامل یافتهاش از این مهارت بهرهمند بود. (همان: ۱۲۴) وی شعر سپید را چنین معرفی میکند: اگر دعوای مدعیان بر سر آن است که شعر سپید نمیتواند نوعی شعر شمرده شود، حق با ایشان است، شعر سپید شاید رقصی است که به موسیقی احساس نیاز نمیکند. (لنگرودی: ۱۳۷۷: ج ۲:ص ۵۸۳) دکتر تقی پورنامداریان دلیل روی آوردن شاملو را به شعر سپید چنین بیان میکند: «انتخاب شاملو ناشی از دید خاص او به شعر و توجه به شعر ناب است که مطالعات وی در شعر نقد شعر غرب در این دید تأثیر و دخالت مستقیم دارد و دیگر عدم تجربهی وسیع در وزن شعر فارسی که خود ناشی از عدممطالعهی پیگیر و مستمر در شعر فارسی است.» (پورنامداریان؛ ۱۳۸۱:ص ۴۲۳)
شاملو به هر دلیلی که شعر منثور را انتخاب کرده باشد، در آن موفق شده است. به ویژه که این قالب به سبب آسانی ظاهری طرفداران زیادی داشته و دارد، اما جز معدودی از انواع خوب آن قابل ذکر نیست. اصولاً تعداد شاعران موفق شعر منثور بسیار کمتر از شاعران موفق دیگر جریانهاست. (محمدی؛ ۱۳۸۱:ص ۱۵) از کسانی که بعد از شاملو و یا همزمان با او شعر منثور سرودند، میتوان سهراب سپهری، هوشنگ ابتهاج، اسماعیل شاهرودی، منوچهر آتشی و طاهره صفارزاده و ... را نام برد.این روزها شعر سپید عرصهی طبعآزمایی شاعران جوان و کسانی است که میخواهند خود را در جرگهی شاعران ثبت کنند. در زیر نمونهای از شعر سپید شاملو را میخوانیم:
نمی خواستم نام «چنگیز» را بدانم
نمیخواستم نام «نادر» را بدانم
نام شاهان را
محمد خواجه و تیمور لنگ،
نام خفتدهندگان را نمیخواستم و
خفت چشندگان را.
میخواستم نام تو را بدانم
و تنها نامی را که میخواستم
ندانستم
(احمد شاملو از دفتر «مدایح بی صله»)