غزل:
گرنخل وفابرندهدچشم تری هست
عرفی شیرازی
گرنخل وفابرنهد چشم تری هست
تاریشه درآب است امیدثمری هست
هرچندرسد آیت یاس ازدرودیوار
بربام ودردوست پریشان نظری هست
منکرنشوی گربه غلط دم زنم ازعشق
این نشاء مراگرنبود بادگری هست
آن دل که پریشان شودازناله بلبل
دردامنش آویزکه باوی خبری هست
هرگزقدم غم زدلم دورنبودست
شادیست که اوراسروبرگ سفری هست
تاگفت خموشی به تورازدل عرفی
دانست که ازناصیه غمازتری هست