سعدی و عزت نفس

 

 

سعدی و عزت نفس

اگر چه سعدی در عشق ورزی با معشوق کار را به جایی می رساند که عزت و کرامت انسانیش با فرومایگی همبر می شود ولی آنچه از شان اجتماعی وی به ما رسیده نشان می دهد که از عزت نفس بالایی برخوردار بوده است.در غزل زیر گویا نان به نرخ روزخورهای چاچول باز و پاچه ورمالیده پاردم سائیده ی شیاد و گدایان خرمن گرد از او می خواهند که چون دست سلطنت به ملک شعر داری به اندکی چیز لیسی و پاچه خاری و مدیحه سرایی دست یاز تا بلکم که !!! از تغار شکسته و ماست ریخته تو هم سهمی ببری و اوست که سیمرغ وار با تقبیح خوی کرکسان مردارخوارقناعت و عزت نفس را می ستاید و به روی متملقین خودفروخته به تحقیر تف قهر می اندازد.

گویند سعدیا به چه بُطال مانده ای

سختی مبر که وجه کفافت معین است

این دست سلطنت که تو داری به ملک شعر

پای ریاضتت به چه در قید دامن است

یک چند اگر مدیح کنی کامران شوی

صاحب هنر که مال ندارد تغابن است

بی زر میسرت نشود کام دوستان

چون کام دوستان ندهی کام دشمن است

آری مثل به کرکس مردار خور زدند

سیمرغ را که قاف قناعت نشیمن است

از من نیاید آن که به دهقان و کدخدای

حاجت برم که فعل گدایان خرمن است

گر گوئیم که سوزنی از سفله ای بخواه

چون خارپشت بر بدنم موی سوزن است

گفتی رضای دوست میسر شود به سیم

این هم خلاف معرفت و رای روشن است

صد گنج شایگان به بهای جوی هنر

منت بر آن که می دهد و حیف بر من است

کز جور شاهدان بر منعم برند عجز

من فارغم که شاهد من منعم من است

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد