شعری ازاستادشفیعی کدکنی

  

 

شعری ازاستادشفیعی کدکنی  

 حلاج

درآینه دوباره نمایان شد 

باابرگیسوانش درباد 

بازآن سرودسرخ اناالحق 

وردزبان اوست 

تودرنمازعشق چه خواندی؟ 

که سالهاست 

بالای داررفتی واین شحنه های ژیر 

ازمرده ات هنوز 

پرهیزمیکنند  

نام تورابه رمز 

رندان سینه چاک نشابور 

درلحظه های مستی 

مستی وراستی 

آهسته زیرلب 

تکرارمیکنند 

وقتی 

توروی چوبه ی دارت 

خموش ومات 

بودی 

ما 

انبوه کرکسان تماشا 

باشحنه های مامور 

مامورهای معذور 

همسان وهمسکوت ماندیم 

خاکسترتورا 

بادسحرگهان 

هرجاکه برد 

مردی زخاک روئید 

درکوچه های نشابور 

مستان نیم شب به ترنم 

 آوازهای سرخ توراباز 

ترجیع وارزمزمه کردند 

نامت هنوزوردزبانهاست

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد