گلی از گلی

گلی از گلی  

شعری ازعمادخراسانی

دی ز جا بر خاست آن طاووس مست

آنکه در زلفش هزاران دل شکست

آنکه باشد صد دلش در یک کمند

آه از آن زیبا کمند بند بند

حق به حسن او خدایی کرده است

راستی قدرت نمایی کرده است

کی دگر آرام ،بتوانم نشست

بعد دیدارش من زیبا پرست

دل که صیدش کرده بود ابروی او

شب نشینی کرد با گیسوی او

با چنین دامی که دارد آن صنم

کافرم گر فکر آزادی کنم

این چنین زیبا گلی از ناز مست

آمد و بودش گل سرخی به دست

داد آن گل را و هوش از من ربود

آتشم زد گوئیا در تاروپود

غمزه ای از نرگس بیمار کرد

وزتبسم عشوه ای در کار کرد

یعنی ای سرگشته ابروی من

بشنواز این گل همه شب ، بوی من  

یعنی ای بی دل که مست ما شدی

عاشق وسرگشته و رسوا شدی

دل به رنگ و بوی این گل شاد کن

بر گلم بنگر زرویم یاد کن

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد