(( شام آخر))


(( شام آخر))  

شعری ازآزاده  

وه جه تلخ است امشب

آخرین وعده دیدار میان میان من و تو ،

بر تو که می‌نگرم

دل من می‌لرزد .

دستهایم تبدار ،

گونه هایم گل سرخ ،

چشمهایم نمناک ،

من همه زندگی ام میلرزد

آسمان هم ابریست .....

شور دلدادگی عشق میان من و تو ،

رنگ دریا دارد

و عجیب است امشب ،

باد هم می‌لرزد !

نفسم با تو که می‌آمیزد ،

به تمنای وصالی نارس ،

به خدا میگویم :

اگر این بار گناهی دیدی ،

چشم بر هم بگذار ،

قلب من بی‌تقصیر ،

پی چشمان سیاهش سرمستی دارد .

ابرها دلتنگند ،

ماه هم بیتاب است ،

بغض این عشق غریب ،

راه بر هستی من می‌بندد .

شب نشینی با تو ،

آشتی با صبر است .

این شکیبائی بیتابانه ،

حاصل حس عجیبی ست که در دل دارم .

بی جهت اشک مریز ،

بر خدا طعنه مزن ،

نه گناه دل بیتاب من است

و نه تقصیر گریزانی تو

اولین عشق

سرانجام غریبی دارد.......

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد