آنا سوییر شاعرهی لهستانی در سال 1909 بدنیا آمد. آنا، فرزند یک هنرمند نقاش و یک خواننده بود. پدرش تاثیری شگفت بر زندگیاش نهاد. او از خود شعرهای زیادی به جا گذاشت که پیرنگ اصلی آنها کودکی و پدر و مادرش هستند. شعر سوییر از زنانگی، جنسیت و کالبد زنانه اسطورهزدایی میکند و میکوشد تا غبار شاعرانهای که قرنها بر آن نشستهاست را بزداید. در نگاه گنوستیگ سوییر، در جهانی بدون هر نشانهی نجات، تنها، بیمار و محکوم به پوچی مرگ، تنها چیزی که واقعا داریم، بد یا خوب، تنمان است. تن سرچشمهی زندگی، لذت و وجد است، در عینحال خانهی مرگ، درد و رنج است. شعر سوییر را چسلاو میلوش، شاعر بزرگ لهستانی و برندهی نوبل ادبیات به همراهی لئونارد ناتان شاعر مشهور آمریکایی به جهانیان معرفی کردند. آنا سوییر در سال 1984 درگذشت
تاآخر
شعری از: آنا سوییر
در آغوش بازوانش میگیرد کودک نیمهخفه شدهاش را، زوزهکشان سراسیمه میدود پلکان آپارتماناش را که مشتعل است. از طبقهی اول به دوم، از دوم به سوم از سوم به جهارم تا به پشتبام برسد. آنجا، دریچهی هوایی، چسبیده به دودکش: پایین را نگاه میکند میتواند بشنود صفیر شعلههایی را که بالاتر و بالاتر میآیند. سپس بیحرکت و ساکت میشود و آرامشاش را تا آخر حفظ میکند. تا لحظهای که به ناگاه پلکهایش را میبندد. بر لبهی بام گام برمیدارد و دستهایش را به جلو پرت میکند او کودکش را پایین انداختهاست دوثانیه قبل از آنکه خودش پاپین بپرد.
ترجمه استادمحسن عمادی
ژانوس
چهارشنبه 12 خردادماه سال 1389 ساعت 03:59 ب.ظ