شعری از پگاه بانوی احمدی

 Your image is loading...

 

پگاه احمدی 

سرآمدبانوها

متولد 1353- تهران است. وی تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی رشته ی زبان و ادبیات فارسی به پایان رسانیده  و فعالیت ادبی وی از سال 1370 با چاپ نخستین شعرهایش در ماهنامه ی ادبی تکاپو (به سردبیری منصور کوشان) آغاز شد. چاپ بیش از 60 عنوان مقاله در زمینه ی نقد شعر، مباحث نظری مرتبط با شعر و ترجمه ی شعر در ماهنامه های ادبی و هنری از جمله دوران، کارنامه، کِلک، جهان کتاب، بخارا، بیدار، سبک نو، فیلم، زنان، عصر پنجشنبه، آذرنگ، نافه، شوکران، آزما، نگاه نو، پیام شمال، پاپریک  و  ... از جمله فعالیتهای وی به شمار می رود.آثار منتشر شده :

1-  مجموعه شعر " روی سُل ِ پایانی "، 1378، انتشارات نگاه سبز
2 -  
 ترجمه گزیده ای از اشعار سیلویا پلت با عنوان " آواز عاشقانه دختر دیوانه "، 1379، انتشارات نگاه سبز

3 - مجموعه شعر " کادِنس "، 1380، انتشارات نگاه سبز
 
4 – مجموعه شعر " این روزهایم گلوست "، نشر ثالث، 1383

5  – شعر زن از آغاز تا امروز ( نقد و پژوهش به انضمام آنتولوژی شعر زنان پارسی گوی معاصر )، نشر چشمه، 1384 6 -  صد و یک هایکو از گذشته تا امروز  ( ترجمه )، انتشارات کتاب خورشید، 1386

7 – آهوخوانی ( مجموعه شعر )، انتشارات آهنگ دیگر (در دست انتشار )

بخشی از سایر فعالیت ها :
 - شرکت در سی و هفتمین فستیوال جهانی شهر در رتردام هلند به عنوان تنها میهمان برگزیده ایرانی، 2006
- شاعر میهمان " بنیاد ایرانی فرهنگ و شناخت " رتردام ، 2006

- شاعر شرکت کننده در نخستین کاروان شعر ایران و فرانسه 
- عضو هیات داوران نخستین دوره جایزه شعر " فراپویان " به اتفاق آقایان محمد حقوقی، بیژن الهی، کیومرث منشی زاده، آیدین آغداشلو و منصور اوجی در سال 1379
- عضو هیات داوران دومین جشنواره ی شعر و ادب دانشجویی دانشگاه های کشور، 1382
- عضو هیات داوران نخستین دوره ی جایزه شعر " والس "، سال 1385
- عضو هیات داوران نخستین دوره ی جایزه ادبی دریا، 1385

- عضو هیات داوران جشنواره ی پیام آوران صلح و دوستی به اتفاق آقایان علی باباچاهی و علیرضا بهنام

پگاه احمدی هم اکنون ساکن تهران است و یکی از اعضای موثر هیئت تحریریه نشریه الکترونیکی تاسیان به شمار می رود.

پیش درآمد ِ هجرانی

1

خواب بودی که سینه خیز نوشتم 

تاریکی ِ اتاق ، تمام اش نکرد

خواب بودی وَ روی کاغذها ،

تکرار ِ قتل ها وُ آینه ها بود

اما ،

این گوشه از جهان که بی خبرم می کند

اینجا که با تو گُل می اندازم ،

خطّی از خون ِ این خیابان ها ،

برای چند لحظه فراموش می شود

در را می بندیم

تا نشنویم ، نبینیم

چند سالمان شده آخر که هرچه غمگین تریم

کمتر می شود بتوانیم ،  درست حسابی ، تمیز ، گریه کنیم ...

جایی در پوست ات مثل گوزن ، فرو می روم

وَ فکر می کنم که سرنوشت مان این نیست

باید به فکر ِ تعمیر ِ ساعتی باشیم

که از بس به فکر ماست ،

صبح ها

بیدار باش اش را

نمی زند .

2

مثل زنی که از عبور وُ شیشه می ترسد

می ترسم از جدا شدن ام

وَ ترسم از اشیاء ،

ترس از  زوال ِ دهانی ست

که در محاق تن ام ساختی

عادت کرده ایم یا

عادت کرده ایم ؟

که قطعه قطعه می افتم

در آئینه ای که آب های زمین را

وارونه کرده است

آبشش را

در لیوانی پُر آب ، رها می کنم

وَ  ترس ِ خواستن ات در سرزمین ِ بی ماهی

شعری را به گریه های مان متقاعد می کند .

وَ مرد ، توی تاریکی

آهسته گفت : " نرو ! "

نظرات 1 + ارسال نظر
دستهای کیهانی شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:13 ب.ظ http://www.uh.persianblog.ir

زیبا بود ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد