شعری ازماری الیور

  Your image is loading...    

  ماری الیورشاعره ی آمریکائی 

 در  دهم سپتامبر 1935 متولد شد. اولین مجموعه ی شعر وی در سال 1963 در اختیار خوانندگان قرار گرفت. پس از آن چندین کتاب دیگر نیز از وی منتشر شد که می توان به گزینه های زیر اشاره کرد: « چرا زود برمی خیزم؟» ، « باد غربی» ، « عطش» ،... و همچنین مجموعه ای از گزیده ی اشعار وی که در سال 1992 به چاپ رسید.الیور در سال 1992 موفق به دریافت جایزه کتاب ملی برای شعر گشت. او پیش از این نیز ، در سال 1984 جایزه ی شعر پولیتزر را از آن خود کرده بود.

 

                                             به خانه باز می‌گردیم

مجبور نیستی خوب باشی.
مجبور نیستی روی زانوهایت صدمایل از میان صحرا
پشیمان راه بروی
فقط باید به جانور مهربان تنت اجازه دهی
تا آن‌چه را دوست دارد، دوست داشته باشد
با من از ناامیدی بگو ، از ناامیدی خودت
و من از خودم برایت خواهم گفت
مادام که جهان ادامه می‌دهد
مادام که خورشید و سنگ‌ریزه‌های باران
از میان چشم‌انداز‌ها حرکت می‌کنند
بالای چمن‌زارها و درختان عمیق
کوه‌ها و رودخانه‌ها
مادام که آن‌ بالا غازهای وحشی در آسمان زلال آبی
دوباره به خانه باز می‌گردند
هرکسی باشی، اصلا مهم نیست که چقدر تنهایی
جهان خود را به تخیل‌ات پیش‌کش می‌کند
صدایت می‌کند عین غازهای وحشی، خشن و اغواگر
جای‌ات را بالاتر و بالاتر اعلام می‌کند
در خانواده‌ی اشیا. 

ترجمه استاد:محسن عمادی

 

نظرات 2 + ارسال نظر
mahtab چهارشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:34 ب.ظ http://2khtarebade88.blogsky.com/

age mikhay eterfae ye dokhtare ahmagho beshnavi, biya az oonvara!

فروزان دوشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 08:10 ب.ظ

خود را به سوی تپش دلنشین باد
در عمق زیباترین انحنای روحم می کشانم
پایین می روم
پایینتر
تا آنجا که به کف سرسره روحم می نشینم
اینجا دیگر هیچ نیست
فقط حسی گشاده دست
گمشده در باریکترین
قسمت روحم مرا به انزوا می کشاند
من باشاد ترین روح منزوی جهان
دست به بلندترین روح جهان یازیده ام
او را در عمق سردترین دریاچه یخ بسته
به بهار خوانده ام
گر چه امیدی نیست
ولی هنوز به بهار دلنشین
و آب شدن دریاچه یخ بسته امیدوارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد