شعری ازفران لندسمن
شاعره ی صاحب نام آمریکائی
متولدسال۱۹۲۷
عکسها لبخندهای ابدیاند.
آدم برفیهایی که هرگز آب نمیشوند
جشنهای تولد، پوشیده در رنگ کهربایی
که از سرداب دیروز نجات یافتهاند.
چهرههایی که روزی عزیزتر از الماسها بودند
پسرانی که تو را تا صبح بیدار نگه میداشتند
خانههایی پر از دوچرخه و بچه
ارواحی که سایههاشان را بر چمنها جا گذاشتهاند.
حالا ورق بزن
ببین بچهها بزرگ میشوند
بزرگترها پیر میشوند
عاشقان میآیند و میروند
عکسها، سوراخهاییاند بر پردهی خاکستری زمان
از آنها میشود دزدکی به گذشته نگاه کرد
بچهها و بزرگترها را صدا زد
با دوستان در بطریهای شراب را باز کرد.
اینجاست: روزهای جاز و ماشیندزدی
قاپیدن دقایق جادویی خنده.
اگر خانهام را در آتش دیدی
نقرهها را رها کن
عکسها را نجات بده.
ترجمه:محسن عمادی
چه جالب عکسها رو بیان کرده !
"قاپیدن دقایق جادویی خنده.
اگر خانهام را در آتش دیدی
نقرهها را رها کن
عکسها را نجات بده. "
خوش سلیقه بازهم آفرین!
تکه کهنه لباسهای بچه ها
در گنجه خاطرات بچه های رفته است
پارچه های نفتالینی مادربزرگ در پستو
توی صندوقچه
یاد گذشته بود
ظرفهای مسی مانده در بالای گنجه
ظروف سفالین ده بالا دست
برای آب آوردن
غذا خوردن
نمکزار گذشته بود
مادر بزرگ تو چقدر از گذشته می دانی
عکس را که می بینی
چشمهایت تنگ می شوند
اینجا ده ماست
اینم درختی است که جلوی آن همیشه منتظر یارم بودم
به او نرسیدم
زودتر از من از دنیا رفت
نمی دانستم
چقدر قدیم تر از من بوده ای
ولی قدیم تو قدیم بود
به تمام معنا!!