شعردیگری ازناظم حکمت

کلمات  

شعردیگری ازناظم حکمت

در این شب پاییزى
سرشار از کلمات تواَم من:
کلماتى جاودانه زمان‏وار، مادّه‏وار
کلماتى سنگین همچون دست
کلماتى درخشان به سان ستاره‏گان.
از دلت از سرت از تنت
کلمات تو به سوى من آمده است:
کلمات تو پربار از تو
کلمات تو، مادر
کلمات تو، زن
کلمات تو، دوست

کلماتت اندوهگین بود و تلخ
کلماتت شادمانه بود و سرشار از امید
کلماتت شجاع بود و قهرمان‏وار
کلماتت آدمیان بودند  

ترجمه ی : 

احمدشاملو

نظرات 3 + ارسال نظر
دستهای کیهانی پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1388 ساعت 05:58 ب.ظ http://www.uh.persianblog.ir

ظریف و زیبا بود این شعر و عجب کلمات بنیادی را انتخاب کرده بود!

آفرین به حسن انتخابت.

فروزان شنبه 12 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:35 ب.ظ

و چه اندوهی هست در کلامت مادر
و چه امیدی هست در نگاهت ای زن
و چه عشقی هست در سلامت ای دوست
همه را می بینم
همه را می شنوم
همه در من پیداست
همه را با من باش
بدو ن هیچ امایی
بدون هیچ اگری
چرا تا کنون ندیده بودمت
با توام
آنکه همه را دیده ای...

فروزان دوشنبه 14 دی‌ماه سال 1388 ساعت 04:14 ب.ظ

و کلمات روحت منجی نفسم خواهد بود
در شب بی پایان هستیم
و چقدر عمق نفسها کوتاه است
و چقدر تب نیازمند نفس خواهد بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد