کلمات
شعردیگری ازناظم حکمت
در این شب پاییزى
سرشار از کلمات تواَم من:
کلماتى جاودانه زمانوار، مادّهوار
کلماتى سنگین همچون دست
کلماتى درخشان به سان ستارهگان.
از دلت از سرت از تنت
کلمات تو به سوى من آمده است:
کلمات تو پربار از تو
کلمات تو، مادر
کلمات تو، زن
کلمات تو، دوست
کلماتت اندوهگین بود و تلخ
کلماتت شادمانه بود و سرشار از امید
کلماتت شجاع بود و قهرمانوار
کلماتت آدمیان بودند
ترجمه ی :
احمدشاملو
ظریف و زیبا بود این شعر و عجب کلمات بنیادی را انتخاب کرده بود!
آفرین به حسن انتخابت.
و چه اندوهی هست در کلامت مادر
و چه امیدی هست در نگاهت ای زن
و چه عشقی هست در سلامت ای دوست
همه را می بینم
همه را می شنوم
همه در من پیداست
همه را با من باش
بدو ن هیچ امایی
بدون هیچ اگری
چرا تا کنون ندیده بودمت
با توام
آنکه همه را دیده ای...
و کلمات روحت منجی نفسم خواهد بود
در شب بی پایان هستیم
و چقدر عمق نفسها کوتاه است
و چقدر تب نیازمند نفس خواهد بود