یاسرخوشنویس
صاحب وبلاگ ملالت
این هفته یاسرخوشنویس رادارید
ونگاه مظلومانه وگله آمیزش به مصداق این روزهای
دودودروغ ودردوخونین
بر سریری از خون
رئیس جمهور محبوب ما نشسته است
و پیر فرزانه
پدرانه بر سر او دست می کشد
رئیس جمهور محبوب ما هماره لبخند می زند،
چرا که از تفوقش بر دیگران خرسند است.
کارگزاران از راه می رسند
و گزارش روزانه خود را تقدیم می کنند:
عالیجناب به سلامت باشند،
امروز،
دو مغز را متلاشی کردیم
و سه قلب را سوراخ
و چهار بیگناه را به اعتراف واداشتیم
و پنج بلبل را
که آوازشان شما را خوش نمی آمد،
برای عصرانه حاضر ساخته ایم
و قدری هم به دوستان دور و نزدیک باج دادیم
تا متعرض ما نشوند.
رئیس جمهور محبوب ما بر لبخندش می افزاید
تا بدانجا
که دندانهایش نمایان می شوند،
سری به نشانه تایید فرود می آورد
و کارگزاران را مرخص می کند.
و پیر فرزانه، خشنود از خشنودی او
مهربانانه تر او را می نوازد.
رئیس جمهور محبوب ما به فکر فرو رفته است،
او می اندیشد
که چگونه جلوسش را بر سریرش دوام بخشد
و من
به این فکر می کنم
که چه بسیار کسان
که از رئیس جمهور محبوب ما زیرک تر بودند
و قوی تر
و داناتر
و حامیان قدرتر داشتند
و کارگزاران کاراتر
و دوستان وفادارتر،
و سریر خون به هیچکدامشان وفا نکرد؛
این نیز بگذرد.