مریم بانوی اسحاقی وشعردهلیز

بانومریم اسحاقی

مدیرمحترم وبلاگ:

http://www.es-haghi.com

نمیخواهم به بحث درازدامن"هنربرای هنریاهنرمتعهد؟"روی بیاورم که حالادیگربحث کهنه ایست وبسیارانی رادرطبقات اجتماعی متوسط به بالا خوشتراین است که:   

فسانه گشت وکهن شدحدیث اسکندر  

سخن نوآر،که نوراحلاوتیست دگر

بااین همه تادرجهان تن به مقابله‌ی باشلاق برمیخیزدوشلاق دردست جها ل هرفریادی رادرگلوخفه میکندهنرحق نداردبه پیروی ازسرشت زیبای خودکناربایستدوتماشاگرباشد.هنرحق نداردبه بهای حفظ خوددربرج عاج بنشیندوتماشاگرخونهای به ناحق ریخته باشد.به هرروی به همان اندازه که سرسپردگی هرصاحب قلمی به ائولوژی وقدرت شنیع است،دیدن ظلم وچشم بستن به روی آن بی دردی مشمئزکننده ای رانمودمیدهد.به هرروی شعرازتجلی احساسات شروع وبه حکمت منتهی میشود.واین نقض قانون هستی است که احساس شاعرراه به ظلم نبندد وحکمتش دربیان حقیقت هستی ازعدالت فاصله بگیرد.مریم بانوی اسحاقی بدون تردیدباگرایش به چنین حقایقی است که ازدردفرزندکشی(سهراب کشی)به فغان می آید.وازرنج اعتصاب غذای بابی ساندزمبارزایرلندی که به مرگش انجامیداشک میریزدوبغض درگلویش گلوله میشود.اوبه آنچه دریونان برادیپ شهریارگذشت ودرآن سامان پدرکشی رادرنهاد بشریونانی نهادینه کردآگاه است وازدرک عمق تراژدی رستم وسهراب که برای همیشه فرزندکشی را باروجدان خفته‌ی ایرانی کردباخبراست.مریم دوست داشتنی است ونگاهش به هستی ازحکمت انسان دوستانه ای میتراود

دهلیز

به سطر سوم لگدی زدم

بیدارشو!!
سهراب کشان است.
قلمه اش را در همین شعر کاشته ام
می گیرد.

سطر اول کبود / در بند
سطر دوم ترسیده / خط خورده
و ما سطرهایی را در خاموشی به خاک سپردیم.
بیا تصنیفی شویم خیابانی
تا خوابگاه های بی خواب
شاید پلنگ/ چال کنیم
معده بابی سندز هم که از سنگ نیست
می گویم مدادت را از دو سو بتراش
امتحان کنکور است
ما
از دهلیز نمور همین تاریخ سبز می شویم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد