مسیح اسماعیلی
http://ashghebaroon.persianblog.ir/
این بارهم شعری داریم ازمسیح اسماعیلی
خودش درپی نوشتش نوشته:
کجاست حدوداین دلتنگی...؟
کدام آرش درسینهام دست به چله بردهاست که شاهتیراین همه غم
تاعمردارم درخاک هیچ سرزمینی آرام نخواهدگرفت...؟
دلتنگم آنچنان که اگربینمت به کام
درهوای آن روزها
میگذرد
خلاصهی خیال تمامی
ازتو
دربارش بوسهی خیس
برپوست تنم
ولرزش نگاه بی امانم
درهُرم نفس های تو
دلتگی های مسی تمامی ندارد این غربت درونی است که در خاک وطن هم احساس دلتنگی و غربت می کنم
مرسی دوست عزیر
.........
راستی شعر آزادی ما در پست خیزران شما گمشده چون تراواشات آنی بود اگه شما د راختیار دارید یک نسخه هم به من بدهید جهت رونوشت !!
سلام مسیح
درک توبرای من دشوارنیست
من نیزچون تو
مرغ تنگ حوصله ی دام هستیم
نمیدانم منظورت ازشعرآزادی چیست
متاسفانه تو هنوزآدرس کامنتت رادرست نمینویسی وببازکامنتهایت هنگام تائید میپرد
قول دادی که آدرست رابنویسی ولی عمل نکردی
ولی ایرادی به تو وارد نیست هرکاری بکنی ازنظرمن درست است
بااحترام