نازک خیالی های صائب

نازک خیالی صائب

ازهمان روزی که "پوران پیر"درکلاس ادبیاتمان بیتی خواندوگفت ازنازک خیالی های صائب است نام صائب درخاطرم ماندتا بعدهابادیدن غزلهای نابش بیشترشیفته اش شدم وحالاکه بسترم درمحاصره‌ی دیوان شاعران است دیوان اوازدیوانهای دم دست است که میخوانمش دربیداری درخواب آلودگی وحتی بین خواب وبیداری.سهراب سپهری را شاگردزرنگ مکتب اومیشناسم که سبک هندی سنتی اورادراشعارش به سبک هندی مدرن تبدیل کرد

گذشت

ازسرخُرده‌ی جان سخت دلیرانه گذشت

آفرین بادبه پروانه که مردانه گذشت

درشبستان جهان عمرگرانمایه‌ی ما

هرچه درخواب نشدصرف به افسانه گذشت

لرزه افتاده به شمع ازاثریک رنگی

باداگرتندبه خاکسترپروانه گذشت

منه انگشت به حرف من مجنون زنهار

که قلم بسته لب ازنامه‌ی پروانه گذشت

دل آزادمن وگردتعلق هیهات

بارهاسیل،تهیدست ازین خانه گذشت

عقده ای نیست که آسان نکندهمواری

رشته‌ی بی گره ازسبحه‌ی صددانه گذشت

شودآغوش لحددامن مادربه کسی

که یتیمانه به سربرد وغریبانه گذشت

گرد ِکلفت همه جاهست بجزعالم آب

خنک آن عمرکه درگریه‌ی مستانه گذشت

عقل ازآب وگل تقلید نیاورد بیرون

عشق اول قدم ازکعبه وبنخانه گذشت

یکدم ازخلوت اندیشه نیامدبیرون

عمرصائب همه درسیر پریخانه گذشت

نظرات 1 + ارسال نظر
محمد چهارشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:52 ق.ظ http://lohe-no.blogsky.com

سلام

وقتی انسان از خارخار استددلال و رگ کلفت کردن می گذرد و رها می شود، او می ماند و احساس. و بیان این احساس متناسب با نازکی خیال او شنیدنی ست برای نیوشنده ی اهل اش.

مدت ها بود این همه از خواندن یک شعر سبک نشده بودم.

با احترام

دوست دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد