تلخ

تلخ

(نصرت رحمانی)

شعراین هفته را دوباره اختصاص میدهم به نصرت رحمانی زیرااوراازشاعران بطورکلی باشاعرانی میدانم که ظرف ِبیش ازهفتاد سال اخیربه سبک نیمائی شعرگفته اند

تلخ

تلخم،مپیچ ای دوست تلخم

آری رهایم کن دراین مرداب جانکاه

بگذاردراین واپسین دم بادردخوددلگرم باشم

ناگاه تیری ازکمین برخاست،نشست

تاپرمیانه ِسینه‌ی من

*

دیدم که جنگل سنگ شددردیدگانم

شب نرم نرمک ریخت دررودروانم

صیاد من کیست؟

جزشاخهای سرکش پرشوکت دیرینه‌ی من

بگذاروبگذر

بگذاردراین واپسین دم

گه گاه بالیسیدن خوناب زخم

سرگرم باشم