می رقصد
به خویش می پیچد زندگی
بی آن که بداند چرا
وقیحانه و پر شَرَر
در روشنای ناپایای افق
شب از راه می رسد
شهوت انگیز
کمرنگ می شود همه چیز
گرسنگی حتی
محو می شود همه چیز
حتی شرم
و شاعر، نفسی به راحتی می کشد؛
روح من، مثل مهره های پشتم خواب می خواهد، خواب
با قلبی آکنده از رؤیاهای شوم
می روم تا آرام بگیرم
می لولم در پرده هاتان
آی سیاهی های سرد!
درود بر شما لطفا نام مترجم را قید کنید .من مترجم این شعر هستم.با سپاس
با درود به بانو آسیه حیدری شاهی سرابی عزیز
آشنا شدن با شمابرای من افتخاربزرگی است حتما مرا بعلت عدم آشنائیم میبخشید در پست جدید جبران این سهل انگاری خواهد شد
واما وبلاگ اصلی من خیزران است به آدرس
http://kheyzaran.blogsky.com/
که در کنار آن صفحه ی پشوتن ودقیقه نود وفیروزه وخورشیدرا اداره میکنم که البته وبلاگ قبلی من نیلوفرآبی بوده است که لینک همه ی این صفحات در خیزران موجود است خوشحال میشوم به من سر بزنید ومرا راهنمائی کنیدومرا درجریان کارهای خود قرار دهید تا با افتخار از آنها استفاده کنم
با احترام اشتیاق ومحبت فراوان