نیست
شعری ازفرخی یزدی
هرلحظه مزن در،که درین خانه کسی نیست
بیهوده مکن ناله که فریادرسی نیست
شهری که شه وشحنه وشیخش همه مستند
شاهدشکندشیشه که بیم عسسی نیست
آزادی اگرمیطلبی غرقه به خون باش
کاین گلبن نوخاسته بی خاروخسی نیست
دهقان رهداززحمت مایک نفس اما
آن روزکه دیگرزحیاتش نفسی نیست
هرسربه هوای سروسامانی ومارا
دردل به جزآزادی ایران هوسی نیست
نازندوبرنداهل جهان گوی تمدن
ای فارس مگرفارس مارافرَسی نیست
درراه طلب فرخی ارخسته نگردد
دانست که تامنزل مقصودبسی نیست