آسوده دلا حال دل زار چه دانی
امام عبدالرحمن جامی
آسوده دلا حال دل زار چه دانی
خونخواری عشاق جگر خوار چه دانی
شب تا به سحر خفته به خلوتگه نازی
بی خوابی این دیده ی بیدار چه دانی
ای فاخته پرواز کنان بر سر سروی
درد دل مرغان گرفتار چه دانی
جامی تو و جام می و بیهوشی و مستی
راه و روش مردم هشیار چه دانی
http://www.golha.co.uk/fa/programme/1024/-/47/-#.U-xlA_mSw5O
یا ز ره وفا بیا یا ز دل رهی برو
رهی معیری
بس که جفا ز خار و گل دید دل رمیدهام
همچو نسیم از این چمن پای برون کشیدهام
شمع طرب ز بخت ما آتش خانهسوز شد
گشت بلای جان من عشق به جان خریدهام
حاصل دور زندگی صحبت آشنا بود
تا تو ز من بریدهای من ز جهان بریدهام
تا به کنار بودیَم بود به جا قرار دل
رفتی و رفت راحت از خاطر آرمیدهام
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیدهام
چون به بهار سر کند لاله ز خاک من برون
ای گل تازه یاد کن از دل داغ دیدهام
یا ز ره وفا بیا یا ز دل رهی برو
سوخت در انتظار تو جان به لب رسیدهام
http://www.golha.co.uk/fa/programme/1423/-/184/-#.U9ZPZvmSw5M