ای که از یار نشان می طلبی، یار کجاست؟
برای بیتای بی همتا
هلالی جغتائی
ای که از یار نشان می طلبی، یار کجاست؟
همه یارند، ولی یار وفادار کجاست؟
تا نپرسند، بخوبان غم دل نتوان گفت
ور بپرسند، بگو: قوت گفتار کجاست؟
رفت آن تازه گل و ماند بدل خار غمش
گل کجا جلوه گر و سرزنش خار کجاست؟
صبر در خانه ویرانه دل هیچ نماند
خواب در دیده غمدیده بیدار کجاست؟
پار بر داغ دل سوخته مرهم بودی
یارب! امسال چه شد؟ مرحمت پار کجاست؟
در خرابات مغان هوش مجویید ز ما
همه مستیم، درین میکده هشیار کجاست؟
بهتر آنست، هلالی، که نهان ماند راز
سر خود فاش مکن، محرم اسرار کجاست؟
***
تومپندار که ازخودخبرم هست که نیست
خواجوی کرمانی
تومپندارکه ازخودخبرم هست که نیست
یادلم بسته ی زلف سیهت نیست که هست
آنچنان در دل تنگم زده ای خیمه ی انس
که کسی رانبودجزتو دراو جای نشست
همه راکارشراب است ومراکارخراب
همه راباده بدست است ومرابادبدست
شیوه ی چشم توتاباده فروشی باشد
نتوان گفت به خواجو که مشو باده پرست
بیتای بی همتا این برنامه ی گلهاراهم گوش کند
http://www.golha.co.uk/fa/programme/861/-/423/-#.UwS4vfmSw5M
در شرابم چیز دیگر ریختی درریختی
مولانا
در شرابم چیز دیگر ریختی درریختی
باده تنها نیست این آمیختی آمیختی
بار دیگر توبه ها را سوختی درسوختی
بار دیگر فتنه را انگیختی انگیختی
آمدی در گردنم آویختی آویختی
طره های مشک را دربافتی دربافتی
تارهای صبر را بگسیختی بگسیختی
تو اگر منکر شدی گویم نشان گویم نشان
مشک بر شعر سیه می بیختی می بیختی
ای قدح رخسار من افروختی افروختی
وی غم_ آخر از دلم بگریختی بگریختی
http://www.golha.co.uk/fa/programme/880/-/48/-#.UwMGaPmSw5M
گفتی شتاب رفتن من از برای توست
همام تبریزی
گفتی شتاب رفتن من از برای توست
آهسته تر برو که دلم زیر پای توست
با قهر میگریزی و گویا که غافلی
آرام سایهای همه جا در قفای توست
سر در هوای مهر تو رفت و هنوز هم
در این سری که از کف ما شد هوای توست
چشمت رهم نمیدهد به گذر گاه عافیت
بیمارم و خوشم که دلم مبتلای توست
خوش میروی به خشم و به ما رو نمیکنی
این دیده از قفا به امید وفای توست
ای دل نگفتمت حذر از راه عاشقی؟
رفتی، بسوز، اینهمه آتش سزای توست
ما را مگو حکایت شادی که تا به حشر
مایئم و سینهای که در آن ماجرای توست
بیگانهام ز عالم و بیگانهای ز ما
بیچاره آن کس که دلش آشنای توست
بگذشت و گفت این به قفس افتاده کیست
این مرغ پر شکسته محزون همای توست
http://www.golha.co.uk/fa/programme/921/-/12/#.UvuYHvmSw5M
باده زنم، روزگار اگر بگذارد
دهقان سامانی
باده زنم، روزگار اگر بگذارد
گردش چشم نگار اگر بگذارد
پای به سا ل به اختیار گذارم
گریۀ بیاختیار اگر بگذارد
دست بر آن زلف بیقرار برآرم
عشق تو، بر من قرار اگر بگذارد
بارخ گلگون که مانعست رقیبش
گل بتوان چید خاراگربگذارد
من دگر از خانه راه دشت نگیرم
جنبش باد بهار اگر بگذارد
از بر تیرم گریختن بود آسان
غمزۀ آن شهسوار اگر بگذارد
بانگ مؤذّن مرا کشد سوی مسجد
نالۀ جانسوز تار اگر بگذارد
پای دل از حلقۀ جنون به در آرم
سلسلۀ زلف یار اگر بگذارد
توبه کند پیش پیر صومعه دهقان
مغبچۀ میگسار اگر بگذارد
http://www.golha.co.uk/fa/programme/922/-/65/-#.Uvtz1fmSw5M
زان می که داد ساقی مجلس به دست ما
مشفق کاشانی
زان می که داد ساقی مجلس به دست ما
بالا گرفت کار دل می پرست ما
ازپا درآمدیم به راه وفا دریغ
یاران بی وفا نگرفتند دست ما
بایک نگاه بس دل هوشیارغیراو
هرجاکه پای به نازنهدترک مست ما
http://www.golha.co.uk/fa/programme/942/-/592/-#.UviWsvmSw5N
من بودم واو بود
پژمان بختیاری
دیشب همه شب دربرم آن سلسله موبود
من بودم واوبود
می بودوسه تابودوصبابودوسبوبود
من بودم واوبود
دامان چمن پرگل ودردامن گلزار
من بودم ودلدار
مه دلکش وگل نغزوهواغالیه بوبود
من بودم واوبود
آنگه که چمن بودپرازنغمه بلبل
من بودم وآن گل
آن گل که سراپا همه رنگ وهمه بوبو
من بودم واوبود
چشمان من ازاشک سعادت شده لبریز
ز
وان گلبن نوخیز
چون شاخ گل افتاده به پیرامن جوبود
من بودم واوبود
می خورد وبه صدناز وبه صدنازمیم داد
بوسی زپیم داد
آنجا که نه غیرونه رقیب ونه عدوبود
من بودم واو بود
اوازمی ومن ازمی عشقش شده ازدست
اوسرخوش ومن مست
لب بسته ودرسینه بسی رازمگو بود
من بودم واوبود
گه زیرگل سرخ وگهی زیرگل زرد
آن موج زمین گرد
میرفت ودلم ازهمه سودرپی او بود
من بودم واوبود
همصحبت من او شد و همصحبت او من
در ساحت گلشن
معشوقه نکو عشق نکو حال نکو بود
من بودم و او بود
ازنام ونشانش چه سرایم سخن ای دوست
بگذرزمن ای دوست
روح من وعشق من وآمال من اوبود
من بودم واوبود
http://www.golha.co.uk/fa/programme/967/-/478/-#.UvYW7_mSw5O
ضمانت قبیله
بانو نسرین بهجتی
https://www.facebook.com/nasrin.behjati
بی هراس به قبیله ی من بیا
خون من
مهرامان نامه ی تو
عزم آن دارم که امشب نیم مست
عطار
عزم آن دارم که امشب نیم مست
پای کوبان کوزهٔ دردی به دست
سر به بازار قلندر در نهم
پس به یک ساعت ببازم هرچه هست
تا کی از تزویر باشم خودنمای
تا کی از پندار باشم خودپرست
پردهٔ پندار میباید درید
توبهٔ تزویر میباید شکست
وقت آن آمد که دستی بر زنم
چند خواهم بودن آخر پایبست
ساقیا در ده شرابی دلگشای
هین که دل برخاست غم در سر نشست
تو بگردان دور تا ما مردوار
دور گردون زیر پای آریم پست
مشتری را خرقه از سر برکشیم
زهره را تا حشر گردانیم مست
پس چو عطار از جهت بیرون شویم
بی جهت در رقص آییم از الست
http://www.golha.co.uk/fa/programme/1201/-/594/#.UvDye_mSw5M
آزادی
از:
https://www.facebook.com/rey.hee.3
آزادی" هوایی است که :
پشت "نبایدها" تلمبار می شود...
و طاقت دیوارها هرچقدر بلند...
دیر یا زود
سرریز میکند..
(تو خشت روی خشت بگذار...
خیال من سیلـ(ـی) اش مهیب تر می شود...
در هیچ پرده نیست، نباشد نوای تو
صائب تبریزی
در هیچ پرده نیست، نباشد نوای تو
عالم پرست از تو و خالی است جای تو
هر چند کاینات گدای در تواند
یک آفریده نیست که داند سرای تو
تاج و کمر چو موج و حباب است ریخته
در هر کناره ای ز محیط سخای تو
آیینه خانه ای است پر از آفتاب و ماه
دامان خاک تیره ز موج صفای تو
هر غنچه را ز حمد تو جزوی است در بغل
هر خار می کند به زبانی ثنای تو
یک قطره اشک سوخته، یک مهره گل است
دریا و کان نظر به محیط سخای تو
خاک سیه به کاسه نمرود می کند
هر پشه ای که بال زند در هوای تو
در مشت خاک من چه بود لایق نثار؟
هم از تو جان ستانم و سازم فدای تو
عام است التفات کهن خرقه عقول
تشریف عشق تا به که بخشد عطای تو
غیر از نیاز و عجز که در کشور تو نیست
این مشت خاک تیره چه دارد سزای تو؟
عمر ابد که خضر بود سایه پرورش
سروی است پست بر لب آب بقای تو
صائب چه ذره است و چه دارد فدا کند؟
ای صد هزار جان مقدس فدای تو
http://www.golha.co.uk/fa/programme/637/-/683/-#.Uuz1qvmSw5M