غزلی ازحافظ راپیشروکاروان شعرسال پیش رو میکنم :
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
رسیدمژده که آمدبهاروسبزه دمید
وظیفه گربرسدمصرفش گل است ونبید
صفیرمرغ برآمدبط شراب کجاست
فغان فتادبه بلبل نقاب گل که کشید
زمیوه های بهشتی چه ذوق دریابد
هرآنکه سیب زنخدان شاهدی نگزید
مکن زغصه شکایت که درطریق طلب
به راحتی نرسیدآنکه زحمتی نکشید
زروی ساقی مهوش گلی بچین امروز
که گردعارض بستان خط بنفشه دمید
چنان کرشمه ی ساقی دلم زدست ببرد
که باکس دگرم نیست برگ گفت وشنید
من این مرقع رنگین چوگل بخواهم سوخت
که پیرباده فروشش به جرعه ای نخرید
بهارمیگذرددادگسترادریاب
که رفت موسم وحافظ هنوزمی نچشید