غالب
جوش تمنا
میرزااسدالله غالب درنیمه دوم قرن نوزده ی میلادی میزیسته
به دوزبان فارسی واردوشعرمیسروده.اوراپدرشعراردومیخوانندولی وی
به اشعارفارسی خودمباهات میکرده دراشعارش
اندیشه های فلسفی هم به چشم
میخورد.درزیزیکی ازسروده
های عاشقانه ی
وی رامیخوانید
جوش تمنا
بیاوجوش تمنای دیدنم بنگر
چواشک ازسرمژگان چکیدنم بنگر
زمن به جرم تپیدن کناره میکردی
بیابه خاک من وآرمیدنم بنگر
شنیده ام که نبینی وناامیدنیم
ندیدن توشنیدم شنیدنم بنگر
نیازمندی حسرت کشان نمیدانی
نگاه من شودزدانه دیدنم بنگر
سلام عزیزم . دومت گرم
ناپرهیزی کردید و زودتر به روز کردید !
ولی خوب است چون غالب را نمی شناختم ولی این بابا اشنایی شد و ما مفتخر شدیم به این اشنایی!