دارکوب شعری از:مسیح اسماعیلی

gate 

مسیح اسماعیلی

http://www.ashghebaroon.persianblog.ir

کامنت منظوم بسیاردیده ام بیشترطبق معمول بی ربط با متن.ومگردراینهمه وبلاک چندنفرکامنت درپیوندبا متن مینویسند؟حالا مسیح آمده بودبه خیزران وکامنت منظومی برایم گذاشته بود خودش نوشته بود (بی ربط).من با اوازطریق قلم راحتم .بی ربط هم که نوشته باشددو حسن دارد :

_اول اینکه کامنت منظوم ازخودش هست وازکسی نگرفته تا بی ربط چاشنی کامنت متنی کند که اصلا ارتباطی با متن نداردازطرفی من شعراورادوست دارد.هرچه باشد.

_دویوم اینکه انتخاب دارکوب برای بیان تکرارخیلی به دلم نشست

اینهادلایل کمی نیست تا اینکه مسیح یکباردیگر میهمان پشوتن باشد.

دارکوب

دارکوبی که درمغز دارم
تکرارمی کند.
مدام می کوبد.
مدام تکرارمی کند.

دارکوبی که در من است
باورنمی کند نشاط درخت را
می کوبد،می کوبد،می کوبد.

درخت
تن نمی دهد به تردید مدام ضربه ها
دانسته ام،

سبزم،وقتی که ترادوست دارم.

نظرات 2 + ارسال نظر
مریم اسحاقی پنج‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:17 ب.ظ http://www.es-haghi.com

شعر زیبایی خواندم.
عکس دارکوب را هم دوست داشتم.
ممنون برای تلاش خوبت.

مریم عزیز
سلام
خوشحالم که پسندیدی
بااحترام

احسان چهارشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 03:23 ق.ظ

لخته،
لخته،
خون تازه غروب
در رگان ِ درّه می کند رسوب
قطعه قطعه می کند
نوای جوی را
اَرَّه صدای دارکوب
..................................محمدرضا شفیعی کدکنی

شما انسان عزیزی هستی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد