برای همه ی آنهاکه یادشان هست وآنهاکه یادشان نیست
دل ریختگان ترانه ای از
شهیارقنبری
روز پاییزی میلاد تو در یادم هست
روز خاکستریی سرد سفر یادت نیست
نالهی ناخوش از شاخه جدا ماندن من
در شب آخر پرواز خطر یادت نیست
تلخیی فاصلهها نیز به یادت ماندهست
نیزه بر باد نشستهست و سپر یادت نیست
خواب روزانه اگر درخور تعبیر نبود
پس چرا گشت شبانه، در به در یادت نیست؟
من به خط و خبری از تو قناعت کردم
قاصدک، کاش نگویی که خبر یادت نیست
عطش خشک تو بر ریگ بیابان ماسید
کوزهیی دادمت ای تشنه، مگر یادت نیست؟
تو که خودسوزی هر شبپره را میفهمی
باورم نیست که مرگ بال و پر یادت نیست
تو به دلریختگان چشم نداری، بیدل
آنچنان غرق غروبی که سحر یادت نیست
دکلمه واجرا