مرانترسان دوست
شعری ازشهیارقنبری
بادکلمه وآوازخودش
مرا نترسان دوست
مرا نترسان یار
مرا نترسان خوب
من از سرودن شعری بلند نمیترسم.
ـ بلند؟
یعنی کمند.
برای تو باید
دوباره شعری گفت.
مرا نترسان دوست
مرا نترسان یار
مرا نترسان خوب
که من نمیترسم.
من از سرودن منظومههای آتشرنگ
در برودت این شبگیر هراس ندارم
که رنگ گونهی تو:
ـ اتفاق رویش لاله است
بر تن این دشت.
با من بگو
که میشود آیا
از درگاه خلق
بیشعر تازهیی برگشت؟
دوباره مرکب
دوباره قلمدان،
دوباره رخت شاعریام را
بیار
ـ ای بیدار!
برای تو باید دوباره شعری گفت.
مرا نترسان یار،
که من نمیترسم