کارون

کارون

متجاوزازپنجاه سال پیش آقای فریدون توللی مجموعه شعری به نام رهامنتشرمیکندکه درآن مجموعه شعری به نام کارون وردربان جوانان میشود،انتخاب این شعرراتقدیم میکنم به همه‌ی آنهائی که بی شائبه عشق میورزند

بلم آرام چون قوئی سبکبار

به نرمی برسرکارون همی رفت

به نخلستان ساحل قرص خورشید

زدامان افق بیرون همی رفت

شفق بازی کنان برجنبش آب

شکوه دیگر وراز دگرداشت

به دشتی پرشقایق بادسرمست

توپنداری که پاورچین گذرداشت

جوان پاروزنان برسینه‌ی موج

بلم میراندوجانش دربلم بود

صداسرداد غمگین درره باد

گرفتاردل وبیمارغم بود

"دوزلفونت بود تارربابم

چه میخواهی ازین حال خرابم

توکه بامو سریاری نداری

چراهرنیمه شوآئی به خوابم"

درون زورق ازبادشبانگاه

دوزلفی نرم نرمک تاب میخورد

زنی خم گشته از قایق برامواج

سرانگشتش به چین آب میخورد

صداچون بوی گل درجنبش باد

به آرامی به هرسو پخش میگشت

جوان میخواندوسرشارازغمی گرم

پی دستی نوازش بخش میگشت

"توکه نوشم نئی نیشم چرائی

توکه یارم نئی پیشم چرائی

توکه مرحم نئی زخم دلم را

نمک پاش دل ریشم چرائی؟"

خموشی بودوزن درپرتو شام

رخی چون رنگ شب نیلوفری داشت

زآزارجوان دلشادوخرسند

سری بااو دلی بادیگری داشت

زدیگرسوی کارون زورقی خرد

سبک برموج لغزان پیش میراند

چراغی کورسومیزد به نیزار

صدائی سوزناک از دور میخواند

نسیمی این پیام آورد وبگذشت:

"چه خوش بی مهربونی هردوسر بی"

جوان نالید زیر لب به افسوس:

"که یک سر مهربونی دردسربی"