Your image is loading...




ماراگلی ازروی توچیدن نگذارند

 

کمال خجندی

 

ماراگلی ازروی توچیدن نگذارند

 

چیدن چه خیالیست که دیدن نگذارند

 

صدشربت نوشین زلب خسته دلان را

 

نزدیک لب آرند وچشیدن نگذارند

 

گفتم شنودمژده دیدارتوگوشم

 

آن نیزشنیدم که شنیدن نگذارند

 

بخشای برآن مرغ که خونش گه بسمل

 

 

برخاک بریزندوتپیدن نگذارند