غزلی ازصائب تبریزی

 

 

غزلی از: 

صائب تبریزی  

تاچندگردکعبه بگردم به بوی دل 

تاکی به سینه زنم زآرزوی دل 

افتدزطوف کعبه وبتخانه دربدر 

سرگشته ای که راه نیابدبه کوی دل 

ساحل زجوش سینه ی دریاست بی خبر 

بازاهدان خشک مکن گفتگوی دل 

درهرشکست فتح دگر هست عشق را 

پرمیشودزسنگ ملامت سبوی دل 

طفل بهانه جوجگردایه میخورد 

بیچاره آن کسی که شودچاره جوی دل 

میخانه است کاسه ی سرفیل مست را 

صائب زخودشراب برآردسبوی دل