یادآر زشمع مرده ! یادآر .

  Your image is loading... 

 

Your image is loading...  

 

شعری ازمیرزاعلی اکبرخان دهخدا

بعدازآنکه جهانگیرخان اصرافیل روزنامه نگارودوست نزدیک دهخدا 

بوسیله عمال استبدادمحمدعلیشاهی درباغشاه به شکل رقتباری 

به شهادت میرسد.بعدها شبی دهخدادوست شهیدخودرادرخواب میبیند 

که به وی میگوید:هیچ ازدوست افتاده ی خودیادنکنی؟  

دهخداازخواب میپردواین شعررادررثای دوست خودمیسراید 

 

 یادآر زشمع مرده ! یادآر .  

 ای مرغ سحر! چو این شب تار
بگذاشت ز سر سیاهکاری،
وز نفحه ی روح بخش اسحار
رفت از سر خفتگان خماری،
بگشود گره ز زلف زرتار
محبوبه ی نیلگون عماری،
یزدان به کمال شد پدیدار
و اهریمن زشتخو حصاری ،
یاد آر ز شمع مرده یاد آر
! ای مونس یوسف اندرین بند
تعبیر عیان چو شد ترا خواب،
دل پر ز شعف، لب از شکرخند
محسود عدو، به کام اصحاب ،
رفتی برِ یار و خویش و پیوند
آزادتر از نسیم و مهتاب،
زان کو همه شام با تو یکچند
در آرزوی وصال احباب ،
اختر به سحر شمرده یاد آر!
چون باغ شود دوباره خرّم
ای بلبل مستمند مسکین!
وز سنبل و سوری و سپرغم
آفاق، نگار خانه ی چین،
گل سرخ و به رخ عرق ز شبنم
تو داده ز کف زمام تمکین
ز آن نوگل پیشرس که در غم
ناداده به نار شوق تسکین،
از سردی دی فسرده، یاد آر!
ای همره تیهِ پور عمران
بگذشت چو این سنین معدود،
و آن شاهد نغز بزم عرفان
بنمود چو وعدِ خویش مشهود،
وز مذبح زر چو شد به کیوان
هر صبح شمیم عنبر و عود،
زان کو به گناهِ قوم نادان
در حسرت روی ارض موعود،
بر بادیه جان سپرده ، یاد آر!
چون گشت ز نو زمانه آباد
ای کودک دوره ی طلائی!
وز طاعت بندگان خود شاد
بگرفت ز سر خدا ، خدائی ،
نه رسم ارم ، نه اسم شدّاد،
گِل بست زبان ژاژخائی ،
زان کس که ز نوک تیغ جلاد
مأخوذ به جرم حق ستائی
پیمانه ی وصل خورده یاد آر!

 

میرزا علی اکبرخان دهخدا از معدود افرادی است که در مشرق زمین در سه حکومت درخشید وآثارقلمی از خود به جای گذاشت اما درکمال احترام و عزت درگذشت او در دوره استبداد ناصرالدین شاهی به سال 1258 به دنیا آمد 16 ساله بود که ناصرالدین شاه کشته شد 10 ساله دوره سلطنت مظفرالدین شاه اوج کمال و جوانی دهخدا بود و در 26 سالگی او فرمان مشروطه صادر شد، با روزنامه صوراسرافیل و با اسامی مستعارزیادی مانند – دخو- نخود همه آش – خادم الفقرا- خرمگس – برهنه خوشحال – رئیس انجمن لات و لوتها – مقالات تند و آتشنی نوشت با استبداد صغیرمحمدعلی شاهی که با به توپ بستن مجلس در 23 جمادی الاول 1326 به وقوع پیوست همرزم او میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل به قتل رسید دهخدا درخارج از تهران دردوشان تپه بود و خود را به خانه تقی زاده رساند سید عبدالرحیم خلخالی مدیرروزنامه مساوات که خود جزء مجتمعین درخانه تقی زاده بود می گوید: وقتی صدای گلوله برخواست و ترس همه جا را فرا گرفته بود می گوید – چندان ترس برما چیره شده بود که با چشم خود دیدم موهای دهخدا سفید گردید ( تاریخ مشروطه – ایران– ص 652 – تقی زاده می گوید – روز تخریب مجلس همگی از منزل من از درعقبی به خانه میرزا علی خان روحانی پناه بردیم و تا شب آنجا ماندیم و به زحمت به سفارت که خالی از جمعیت بود ( به علت سکونت درقلهک ) رفتیم و 25 روز درآنجا بودیم و بعد ما را از ایران تبعید کردند (احواال و افکار دهخدا ص 19-18 ) علت بیان این مطلب راجع به مردی بزرگ این است که باید وقایع را درزمان خود بررسی کرد اگر دهخدا دستگیر می شد با اطمینان قبل از صوراسرافیل کشته می شد زیرا آثار قلمی دهخدا درروزنامه صوراسرافیل به مراتب از میرزا جهانگیرخان وی بعد از مشروطه تا کودتای رضاخانی به کارهای علمی و سیاسی پرداخت و دردوره رضا شاه هم به همین نحوعمل کرد و از سال 1320 تا کودتای 28 مرداد هم حاضرنشد پست سیاسی بگیرد با فرارمحمد رضا شاه، دهخدا آنچنان احترامی داشت که وی را به سمت رئیس شورای موقت سلطنت انتخاب کردند و بعد از شکست دولت دکتر محمد مصدق قادرنبودند او را که جایگاهی رفیع و منیع داشت به محاکمه بکشانند البته دهخدا خود دراین باره می گوید: شنیده ام که جامه مقام بلندی را به بالای من دوخته و مرا داوطلب و خواهان یا نامزد پستهای عالی کرده اند ( خاطرات دهخدا از زبان دهخدا ص 56 ) پس شخص علامه دهخدا چنین قصدی نداشت ولی فردی مفید تراز او درجامعه آن روز نبود و به یقین اگر کودتا نمی شد مرحوم دهخدا اولین رئیس جمهورایران بود او را به همین اتهام بعد از کودتای 28 مرداد به بازجوئی کشاندند و چون بی اندازه صاحب حرمت بود بعد از ساعتها تشنه و گرسنه روانه خانه کردند اما مختصرحقوقی که به خاطرواگذاری امتیازلغت نامه از طرف مجلس شورای ملی برای او برقرارشده بود را قطع کردند دهخدا ذیل واژه بخورو نمیردرلغت نامه نوشته است. نان بخورونمیری که مجلس های قبل برای تا آخرعمرمن و و بازماندگانم معین کرده بودن حالا بریدند به گناه آنکه من گفته ام – آنکه دردوجمعیت بین المللی، حقانیت ما را در امرنفت به اثبات رسانید یعنی دکترمصدق درخورحبس و تبعید نیست عیب ندارد از گرسنگی مردن من، تاج افتخاردیگری است که به من داده می شود این مطالب را از آن جهت آوردم که قدرو منزلت مرحوم دهخدا دانسته شود مردی که درزمانه ای که با تغییرحکومت ها جای خادمین و خائنین به زعم نگرش حکومت ها عوض می شود توانست با تکیه برصداقت و ایمان وپاکی قلم خود از تعرض واقعی مصون بماند و نامی رفیع و بلند درحد بزرگانی همچون فردوسی و حافظ و سعدی از خود باقی بگذارد.

میرزا علی اکبرخان دهخدا فرزند خان بابا خان قزوینی است وی درمحله سنگلج تهران به دنیا آمد 10 ساله بود که پدرش فوت نمود. بعد از مرگ پدر سرپرستی او را مادرش به عهده گرفت و به خانه ای نزدیک خانه آشیخ هادی نجم آبادی نقل مکان کردند هجرتی که باعث تکوین شخصیت دهخدا شد ابتدا دروس خود را نزد شیخ غلامحسین بروجردی از صرف تا اصول فقه و کلام و حکمت را خواند و چون همجوار آشیخ نجم آبادی بود و به گفته دهخدا تقویت عقل من از مرحوم شیخ هادی طاب تراه بود – آشیخ هادی نجم آبادی که هرروز درکناردیوارخانه تخته پوستی می انداخت و گروه گروه طلاب و اهل علم می آمدند و آشیخ هادی به نوبت به وسع مستمعین درس می گفت، دهخدا که هوشی وافرو عشقی به دانستن داشت درهمه جلسات شرکت می کرد و – با آنکه سن من مقتضی نبود درمحضراو می رفتم و از افکار بدع و بکر او به قدراستعداد خود بهره ها بردم – پیش زمینه فکری و عمق اطلاعات و احاطه دهخدا را باید دردانش شیخ غلامحسین بروجردی و وسعت اطلاعات آشیخ هادی نجم آبادی دانست، وقتی محمد حسین خان فروغی مدرسه علوم سیاسی را درتهران تشکیل داد دهخدا به این مدرسه وارد و به آموختن علوم جدید خصوصاً زبان فارسی و عربی تبحرخاصی داشت مرحوم محمد حسین خان فروغی تدریس ادبیات را برعهده دهخدا گذاشت و درجوانی شهرتی به هم زد. مدرسه علوم سیاسی کادراعضاء وزارت خارجه را تربیت می کرد و دهخدا نیز به استخدام وزارت خارجه درآمد و به همراه معاون الدوله غفاری که سمت وزیرمختاری ایران درکشورهای بالکان را گرفته بود به اروپا رفت دو سالی دروین پایتخت اتریش ماند و فرانسه خود را کامل کرد سپس به ایران بازگشت و درپس معاونت امورراجعه به راه شوسه خراسان و مترجمی مسیو دوبرک مهندس بلژیکی انتخاب شد اما شش ماهی بیشترنتوانست دراین پست خدمت کند.

با شروع حرکت های مردمی که منجربه انقلاب مشروطه شد به همراه میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل و میرزا قاسم خان تبریزی روزنامه صوراسرافیل را تأسیس کردند. این روزنامه را می توان تأثیرگذارترین روزنامه عهد مشروطه دانست روزنامه ای که با ستون پرطرفدارچرند و پرند خود که به قلم دهخدا و با نام – دخو – نوشته می شد زبان جدید سیاسی را برای ابراز عقاید مردم در دوره خود گشود که تا امروزادامه دارد این روزنامه جمعاً 32 شماره درایران و 3 شماره هم دراروپا بعد از تبعید دهخدا و کشته شدن میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل چاپ و منتشرشد صوراسرافیل 6 هفته به لحاظ اشتباه برداشت از متن یکی از مقالات دهخدا به دستورمجلس توقیف شد ( چون هنوز قانون مطبوعات تصویب نشده بود ) خوب است شرح مختصری از نحوه محاکمه دهخدا درمجلس را از زبان خود دهخدا به نقل از کتاب خاطراتی از دهخدا و از زبان دهخدا ( ص 9) بیاورم .

... باری داخل تالارشدم . ترتیب مجلس اول چنین بود که قالی بزرگی کف تالار را می پوشانید و وکلاء برآن قالی به صف روی زمین می نشستند و درصدرتالارقالیچه ای متصل به قالی بزرگ گسترده شده بود رئیس مجلس تنها می نشست و گوشه سمت راست برقالیچه دیگری گوشه موّرب افکنده بود آیات عظام طباطبائی و بهبهانی با هم جلوس می کردند باری حاضران درجلسه از من پرسشها کردند و ایراداتی بر مندرجات مقالات من درصوراسرافیل گرفتند – من جوان بودم و حاضرالذهن و با مطالعه و آگاه به دلایل و براهین مخالفان و حاضربه گفتن پاسخهای منطقی به اعتراضات ایشان هرمسأله را که طرح می کردند و هرنکته ای را که برمن و نوشته من می گرفتند با دلایل محکم، جوابها از سنخ سخن خودشان قاطع و مقنع گفتم، آیه را به آیه و حدیث و روایت را به روایت رد کردم و سپس با همان منطق و ابراز به اثبات و صحت مسائل طرح شده درمقالات خود پرداختم کاربدانجا رسید که همه مجاب شدند و به برائت من و حقانیت سخنانم رأی دادند... با ادامه انتشارصوراسرافیل و قوت قلبی که دهخدا از جانب مجلس گرفت زبان وی برّاترشد و به گفته آندره یوگنی یویچ درتاریخ ادبیات فارسی – لحن طنزنویسی دهخدا بسیارشدید و قاطع و نیش داراست او گذشت و اغماض نمی شناسد و برکشته خود نمی بخشاید ( تاریخ ادبیات فارسی – یوگنی یویچ ترجمه سیروس ایزدی – ص 126 ) بعد ازمرگ مظفرالدین شاه، محمد علی شاه زمام اموررا به دست گرفت و بعد از مدتی سرعناد با مجلس را گذاشت و جالب اینجاست که میرزا علی اصغرخان امین الدوله را که از ترس تکفیر علماء درواقعه مسیو نوژ به اروپا فرارکرده بود بعد از 5/3 سال دوری از کشوربه ایران فراخواند و لباس وزارت برتن او کرد و خواست همان راهی را برود که ناصرالدین شاه رفته بود عمرصدارت وی با سومین شاه طولانی نبود و در21 رجب سال 1325 بعد از ملاقات با آیت اله بهبهانی هنگام خروج از مجلس به دست عباس آقا تبریزی کشته شد و این قتل یکی ازعوامل به توپ بستن مجلس و درنهایت تعطیلی و آوارگی دهخدا می باشد . محمد علی شاه درصدد تبعید آزادی خواهان مشروطه طلب بود هرچند دراسم آزادی خواهانی که محمد علی شاه تبعید آنان را خواستار شده بود اختلاف است به هرحال به لحاظ قوم و خویشی هم باشد اسامی 8 نفر را که آقای دکترباستانی پاریزی آورده اند حتماً برای من مستندتراست – 8 تن مقصرسیاسی که شاه تبعید آنها را ازایران خواسته بود عبارت بودند از : سلیمان خوان میکده، سید جمال واعظ اصفهانی، ملک المتکلمین میرزا جهانگیرخان شیرازی ( صوراسرافیل ) میرزا علی اکبرخان دهخدا، سید محمد رضا مساوات، میرزا داود خان علی آبادی و بهاء الواعظین ( تلاش آزادی ص 151 – 150 ) موضوع التیماتوم – شاه مورد توجه مجلس قرارگرفت و کمیسیونی تحت عنوان – رسیدگی به موضوع التیماتوم – تشکیل شد. افراد فوق خصوصاً ملک المتکلّمین ازکمیسیون خواست که اگر بقای مشروطه با تبعید امثال اوست علیرغم علاقه به ایران صرفاً به جهت حفظ مشروطه به شرط اینکه شاه پولی به اینان به عنوان خرج سفرندهدایران را ترک کنند زیرا پول شاه را حق مظلومین می دانست اما کمیته پیشنهاد ملک را رد کرد که – درصورتیکه آنها از ایران بروند، زوال مشروطیت حتمی خواهد بود- بعد ازاین بود که بگیرو ببند شروع شد، میرزا سلیمان خان میکده دستگیرو درباغشاه به بند کشیده شد و مجلس از بقیه خواست که به خانه ملت بروند و مجاهدین از مجلس دفاع نمایند کسانی که درمجلس و به درخواست کمیته رسیدگی به موضوع التیماتوم متحصن شدند عبارت بودند از: میرزا علی اکبرخان دهخدا – سید جمال الدین واعظ، قاضی قزوینی، سید محمد رضا مساوات، میرزا محسن نجم آبادی ، میرزاجهانگیرخان، سید جلیل اردبیلی، میرزا داودخان، مدیرالصنایع، میرزامحمد خراسانی، بهاء الواعظین، میرزاقاسم خان صوراسرافیل، ابوالفتح زاده ، اسداله خان سرتیپ، اسداله خان عمه زاده میرزا جهانگیرخان و چند نفردیگرعلاوه براینکه مجاهدان مسلح بودند و باغ مجلس را محافظت می کردند، خود متحصنین هم تقریباً هـمگی مسلح بودند ( تلاش آزادی ص 770 ) محمد علی شاه که می دید مجلس محل تحصن و تجمع خواهد شد و اگرجمعیت زیادی به حمایت از متحصنین وارد مجلس شوند مقابله با آنان مشکل است درتهران حکومت نظامی برقرارو از لیاخوف روسی خواست که مجلس را به توپ ببندد.

ذکرمطلبی دراینجا دوراز واقعیت نیست . با امضای فرمان مشروطه اگر مجلس قدرتمندی شکل می گرفت با اطمینان شاه مستبدی برسرکار نمی آمد و این درد تا سال 1299 به عنوان دردی مزمن درمجالس مختلف و دولتهای متعدد نمود پیدا کرد از فرمان مشروطه تا کودتای رضا شاه 53 دولت ظرف 15 سال بر سرکارآمدند یعنی حدوداً هر سه ماه یک بار، محمد شاه تبعید شد. احمد شاه 13 ساله پادشاه شده و نایب السلطنه مجلس را بست و عملاً وضع سیاسی ایران نه استبدادی بود و نه پارلمانی کودتای رضا خان به سال 1299 و مجالس بعدی محل جدال رضا خان و مجلس بود تا اینکه درآبانماه 1304 رضا شاه زمام اموررا به دست گرفت تعادل مجلس و شاه به هم خورد و مجالس فرمایش تشکیل و شاه مستبد این باردرپناه قوانین دستوری برهمان راه برسرنوشت مردم حاکم شد بعد از شهریور20 که مجالس قوی تشکیل شد شاه ضعیف شد و این جدال تا کودتای 28 مرداد ادامه یافت و شاه ضعیف به کمک عوامل خارجی به قدرت رسید و دوباره مجلس فرمایشی برسرکار آمد تا انقلاب سال 57 – دهخدا درمورد جمع کردن قزاق و نیرو برای به توپ بستن مجلس درشماره 23 صوراسرافیل درستون چرند و پرند زیرکانه ازعدم توان مجلس برای به دست گرفتن سررشته امورمی نویسد ...

... ببین دیروز به من چه می گوید، دولت می خواهد این قشون را جمع کند مجلس ر ابه توپ ببندد، خدا یک عقلی به توبدهد یک پول زیادی به من، آدم برای یک عمارت پی و پاچین دررفته! ازپشت دروازه تهران تا آن سردنیا اردو می زند ( کنایه از اردوی قزاقها درباغشاه و حمایت روسها ازاین جمله ) آدم برای خراب کردن یک خانه سپهسالار آنقدرعلی بلند – علی نیزه – لبویی – جگرکی، مشتی و فعله و حمّال خبرمی کند؟ ( کنایه ازهوادارن محمد علی شاه ) به به ! احمق گفت: وابله باورکرد خدا پدرصاف وصادق بچه های تهران را بیامرزد( صوراسرافیل شماره 32 ص 7 ) ولی مجلس به توپ بسته شد و متحصنین به هرسوئی رفتند بعضی مانند میرزا جهانگیرخان دستگیرو به باغ شاه برده و شهید شدند و دهخدا درآن شرایط توانست به همراه عده ای خود را به سفارت خالی ازاعضای انگلیس برساند، سید عبداله بهبهانی و سیدمحمد طباطبائی دستگیرومورد اهانت قرارگرفتند بعضی هم وساطت کردند مثلاً همشهری بی آزارمن ناظم الاسلام که دستگیرشده بود یا وساطت نظام السلطنه آزاد شد ( تاریخ بیداری ایرانیان ج 2 ص 166 ) محمد علی شاه وساطت هیچکس را درمورد آزادی دهخدا نپذیرفت و تنها راه زنده ماندن دهخدا تبعید او ازایران بود که روزشنبه 19 جمادی الاخرسال 1326 محقق شد، دهخدا را ازتهران به بندرانزلی حرکت دادند و به سمت باکو رفتند ظاهراً مخارج تبعید شدگان تا باکو برعهده دولت بود و دهخدائی که هیچ اندوخته ای جزعشق به وطن نداشت بی پول و بی برنامه درباکوسرگردان ماند نامه ای ازوی خطاب به سید نصرالله تقوی درتاریخ مشروطیت ایران آمده است که به بیان بخشی از آن می پردازم ... الآن که ساعت 8 از شب است و تمام دنیا و عالم را درپیش نظرم مجسم کرده ام یک نفردرروی کره زمین نمی شناسم که به خریداری شرف و حسن نیت و خدمت خالصانه من یک ماه مرا نگاهداری کند ... این استیصال نامه از طرف آن کسی است که درمدت دو سال تمام درمقابل وعده وزارت و امید میلیونها پول نلغزید و شرف را به هیچ یک از زخارف مبادله نکرد ازاین روتنها خواهشی که می کنم درصورت رد یا قبول این آخرین اثر وجود من که آبروی من است پیش کسی ریخته نشود و سّر را از خودشان تجاوز ندهند ( احوال و افکار دهخدا ص 34-29 ) اینکه چگونه دهخدا از باکو به پاریس رسید دراین فرصت کم مجال تحقیق نماند همین بس که آزادیخواهان اروپا درپاریس و لندن جمع شدند ولی روحیه دهخدا با مجموعه آزادیخواهان متکثرالفکرپاریس هم خوانی نداشت می خواست صوراسرافیل را درپاریس چاپ کند که دولت فرانسه موافقت نکرد همراه معاضدالسلطنه به سوئیس رفت و سه شماره ازصوراسرافیل را چاپ نمود جالب است بدانیم حروفچینی درسوئیس و چاپ درپاریس بود که به همت علامه محمد قزوینی صورت می گرفت صوراسرافیل دراروپا سه شماره بیشترمنتشرنشد زیرا به گفته معاضدالسلطنه : ما باید با مردمان فعله و عمله و مزد بگیرکارکنیم اشخاصی که خیال وزارت و صدارت دارند ممکن نیست با ما هم مسلک بشوند و نیت خالص کاربکنند ... و گروهی که دراروپا بودند بهم بزنند حوادث ایران هم کارخود کرد محمد علی شاه نتوانست جزهمان باغشاه و مجلس توپ بسته را بیشترنگه دارد تبریز و گیلان و اصفهان و سایرشهرها انقلاب را پیش بردند مانند سیدجمال الدین اسدآبادی – میرزا آقاخان کرمانی – شیخ احمد روحی کرمانی خبیرالملک و سایرین به ستم رفتار کرده بود گرفتار انقلاب کرد انقلابیون پخش شده در اروپا راهی استانبول شدند تا هم به ایران نزدیک باشند و هم وسایل مبارزه از سالیان سال دراین شهر بیشتر فراهم بود. محمدعلی تربیت معاضد السلطنه و دهخدا اواخرمحرم سال 1327 یعنی یک سال و چند ماه بعد وارد استانبول شدند و به سرعت به کاراصلی خود یعنی روزنامه نگاری مشغول شد و روز چهارشنبه و از دهم جمادی الاخرروزنامه – سروش – را که به صورت هفتگی و با همان سبک و سیاق صوراسرافیل منتشر می شد با سردبیری خود منتشر ساخت روزنامه ای که 15 شماره منتشر شد و به سرعت درایران توزیع شد و درتهییع مردم و آمادگی فتح تهران از یک قشون مجهز بیشترکاربرد داشت تهران درروز 26 جمادی الثانی 1327 به دست مجاهدین فتح و محمد علی شاه به سفارت روسیه پناهنده و از سلطنت خلع شد. مقدمات تشکیل مجلس دوم فراهم شد و طرفه اینکه مردم کرمان دهخدای ندیده را به اعتبار شخصیت والای او به نمایندگی خود انتخاب کردند ( با همه احترام به دهخدا مگر درکرمان آزادیخواه کم بود اینهم از حرکات پدران ما کرمانی های غریب نواز ) دهخدا هم نمایندگی مجلس را جدی نگرفت و به دنبال نوشتن مقالات خود درروزنامه مجلس، آفتاب شوری، پیکارودرنهایت – ایران کنونی – پرداخت. مجلس دوم با اولتیماتوم روسها درخصوص اخراج مورگان شوشترآمریکائی دراواخرسال 1329 تعطیل شد و ناصرالملک نایب السلطنه دیگرانتخابات را تمدید نکرد وسه سالی با قدرت حکومت کرد سال 1332 سال تاجگذاری احمد شاه است که ناصرالملک به اروپا رفت. چند روزی بعد از تاجگذاری احمد شاه شعله های جنگ جهانی اولی زبانه کشید. هرچند مستوفی الممالک با درایت اعلان بیطرفی کرد ولی این بی طرفی مورد اعتنا قرارنگرفت و با ورود نیروهای خارجی خصوصاً روسها علی اکبرخان دهخدا به کوهستانهای بختیاری پناه برد مدتها میهمان امیرمفخم بختیاری بود و بعد از مدتی به تهران برگشت اما دراین دوره شالوده بزرگترین اثرتاریخ ایران یعنی لغت نامه و کتاب امثال و حکم را پی افکند. چون دوره دوم زندگی دهخدا یعنی پس از پایان جنگ و ورود و به کارهای اجرائی مثل وزارت معارف و عدلیه و ریاست مدرسه علوم سیاسی و سپس دانشکده حقوق در این نوشته که به مناسب حدمات مرحوم دهخدا به مشروطه نگارش یافته است مورد نظر نیست و مجالی دیگرمی طلبد دهخدا روز دوشنبه هفتم اسفند ماه سال 1334 درتهران درگذشت و این اعلامیه برشیشه دانشکده حقوق نقش بست.

استاد دهخدا درگذشت، فردا جنازه او از خانه مسکونیش واقع در خیابان ایرانشهر تشییع می شود. ازهمه دانشجویان دعوت می شود که دراین مراسم شرکت کنند ... دهخدا درابن بابویه ( شیخ صدوق ) مدفون است با این کتیبه که انجمن آثارمفاخرفرهنگی به سادگی برای زندگی مردی که تمام عمردرتلاش بود نوشته است

آرامگاه علامه شادروان علی اکبردهخدا فرزند خانباخان تولد 1258 شمسی وفات دوشنبه هفتم اسفند 1334 شمسی

برای اینکه از روحیه وطن پرستی علامه دهخدا تا آخرین روزهای عمر او با اطلاع باشیم متن دعوت نامه ای که صدای آمریکا ازطریق سفارت آمریکا به تاریخ 19 دیماه 1332 یعنی 5 ماهی بعد از کودتای 28 مرداد ارسال داشته است و حاوی نظریات این بزرگمرد است را عیناً نقل می کنم روحش شاد باد .

19 دیماه 1332

جناب آقای علی اکبردهخدا

خیابان ایرانشهر- فیشرآباد – تهران

آقای محترم :

صدای امریکا درنظر دارد برنامه ای از زندگانی دانشمندان و سخنوران ایرانی« دربخش فارسی صدای امریکا» از نیویورک پخش نماید.

این اداره، جنابعالی را نیز برای معرفی به شنوندگان ایرانی برگزیده است درصورتی که موافقت می فرمائید، ممکن است کتباً یا شفاهاً نظرخودتان را اطلاع فرمائید تا برای مصاحبه با شما، ترتیب لازم، اتخاذ گردد.

ضمناً درنظراست که علاوه برذکرزندگانی و سوابق ادبی سرکار، قطعه ای نیزازجدیدترین آثارمنظوم یا منثورشما نیزپخش گردد.

بدیهی است صدای امریکا ترجیح می دهد که قطعه انتخابی سرکار، جدید و قبلاً درمطبوعات ایران درج نگردیده باشد.

چنانچه خودتان نیزبرای تهیه این برنامه جالب نظری داشته باشید، ازپیشنهاد سرکار، حسن استقبال به عمل خواهد آمد.

با تقدیم احترامات فائقه

سی. ادواردولز

رئیس اداره اطلاعات

اداره اطلاعات سفارت کبرای آمریکا

این هم جوابیه علامه دهخدا

جناب آقای سی. ادواردولز، رئیس اداره اطلاعات سفارت کبرای آمریکا

نامه مورخه 19 دیماه 1332 جناب عالی رسید و ازاینکه ناچیز را لایق شمرده اید که دربخش فارسی صدای امریکا ازنیویورک، شرح حال مرا انتشاربدهید، متشکرم .

شرح حال من و امثال مرا درجراید ایران و رادیوهای ایران و بعضی از دُول خارجه، مکرر گفته اند. اگر به انگلیسی این کار می شد تا حدی مفید بود، برای اینکه ممالک متحده امریکا، عده ای از مردم ایران را بشناسند، ... بهتراین است که درصدای امریکا به زبان انگلیسی برای ممالک متحده شرح داده شود که درآسیا مملکتی به اسم ایران هست که قُری و قصبات آنجا، « دَر» و صندوق های آنها قفل ندارد و درآن خانه ها و صندوق ها طلا و جواهر هم هست و هرصبح ، مردم قریه – از زن و مرد- به صحرا می روند و مشغول عمل زراعت می شوند و هیچوقت نشده است که وقتی به خانه برگردند، چیزی از اموال آنان به سرقت رفته باشد. یا یک شتردارایرانی که دو شتردارد و جای او معلوم نیست که درکدام قسمت مملکت است، به بازارایران می آید و درازای 5 دلار 2 بارزعفران یا ابریشم برای صد فرسخ راه حمل می کند و نصف کرایه را در مبداً و نصف دیگررا درمقصد دریافت می دارد، همیشه این نوع مال التجاره ها سالم به مقصد می رسد . نیز دو تاجرایرانی صبح شفاهاً با یکدیگرمعامله می کنند درحدود چند میلیون، و عصر، که هنوز نه خریدارپول داده است و نه مبیع آن را گرفته است چند صد هزارتومان ضررمی کند، مع هذا هیچ وقت آن معامله را فسخ نمی کند و آن ضرر را متحمل می شود. اینهاست که ازاین گوشه آسیا شما می توانید به ملت خودتان اطلاعات بدهید تا آنها بدانند دراینجا – به طوری که انگلیسی ها ایران را معرفی کرده اند – یک مشت آدمخوار[!] زندگی نمی کند ... درخاتمه با تشکراز لطف شما احترامات فائقه خود را تقدیم می دارد.»

دهخدا

نعمت احمدی